167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

عشاقنامه عبيد زاکاني

  • درآمد ساقي از در خرم و شاد
    مي آورد و صلاي عيش در داد
  • چمن از مقدمش در شادي آمد
    ز قدش سرو در آزادي آمد
  • کنون زان عيش جز خون در دلم نيست
    در آن شادي بجز غم حاصلم نيست
  • در اين کشتي که نامش زندگانيست
    نفس را پيشه در وي بادبانيست
  • در آنجا بينوايانرا بود کار
    در آن کشور گدايانرا بود کار
  • تني دارم ز دل در خون نشسته
    ز موج اشگ در جيحون نشسته
  • گهي از دست دل در خون نشينم
    گهي از ديده در جيحون نشينم
  • در آب ديده خود غرق گشته
    جگر در تاب و دود از سر گذشته
  • خيالي گشته ام در آرزويت
    به جان آمد دلم در جستجويت
  • به صد زاري برفتي هوشم از هوش
    تنم در تاب رفتي سينه در جوش
  • موش و گربه عبيد زاکاني

  • در پس خم مي نمود کمين
    همچو دزدي که در بيابانا
  • بود در مسجد آن ستوده خصال
    در نماز و نياز و افغانا
  • ديوان عطار

  • در دلم بنشسته اي بيرون ميا
    ني برون آي از دلم در خون ميا
  • چند باشم آخر اندر راه عشق
    در ميان خاک و خون در تاب و تب
  • صد هزاران محو در اثبات هست
    صد هزار اثبات در محو اي عجب
  • زهي ماه در مهر سرو بلندت
    شکر در گدازش ز تشوير قندت
  • در غم هر دم که نبود در حضور
    تا قيامت ماتمي مي بايدت
  • تاب در زلف داد و هر مويش
    در دلم صد هزار تاب انداخت
  • کي فتد در دوزخ اين آتش کزو
    در خراسان و عراق افتاده است
  • همه در کار شديم از پي خويش
    کاملي در خور اين کار کجاست
  • کيست چون عطار در خمار عشق
    کين زمان در درد دردي خوار ماست
  • اين چه سوداست کز تو در سر ماست
    وين چه غوغاست کز تو در بر ماست
  • گم شود در نقطه فاي فنا
    هر چه در هر دو جهان شد از تو راست
  • چون به جز تو در دو عالم نيست کس
    در دو عالم کيست کوهمتاي توست
  • محو گردد در قيامت زان جمال
    هر که نقشي در جهان پيراسته است