167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
کشکول شيخ بهايي
بدر پيراهني در نيکنامي
بيفتاد و بشکست صندوق در
به صبر مفلسان در نااميدي
ديوان صائب
شهد در کسر شان زنبورست
در خانه کعبه ماهتاب است
در دامن مريم دل عيسي ننشيند
بادخزان در بهشت راه ندارد
شلاين نيستم در آشنايي
ديوان عبيد زاکاني
سکندر رقعتي در کامراني
عشاقنامه عبيد زاکاني
مرا در غصه هجران فکندي
به جان آمد دلم در اشتياقت
ديوان عطار
همان در روزگارم اوفتادست
چون ممتحني در امتحان است
در حرم شاه سزاوار نيست
حساب عشق در محشر نگنجد
گرچه صد قرن گرد در گردد
در دست تحيرم به مگذار
در صف مقامران جانباز
بسي در جستجويش ره بريديم
در ميکده رند درد خواريم
در پيش خود ايستاده باشيم
در خلا دين مزور داشتن
مردانه در امتحان فرو شو
تن در غم و اضطراب داده
عقل در شرح رخش لايعقلي
عالمي قند در نمکداني
زماني در تمناي جنوبي
جان در ره اضطراب بيني
که زير خرقه در زنار دارم
در نقش نگينش اسم اعظم
منطق الطير عطار
بازيابم آخرش در روزگار
عقبه دشوار در راه اوفتاد
گاه جانم در مناجات افکند
مغز او در استخوان بگداخته
کارواني امتحاني در رسد
در ملامت کردنش بشتافتي
نان نيک مرد در بدناميست
اوفتادي سرنگون در قعر چاه
در ميان سجده حاجاتش بگفت
روي در ديوار پندار آمده
اسرار نامه عطار
تويي در پرطاووسي گرفتار
در آشاميده و ابرو گشاده
کمال عاشقان در نيستي مست
دلت آنجاست در فردوس نورش
زشوقت در قيامت سر فرازم
زماني درد نوشم در خرابات
بمردم در ميان زندگاني
الهي نامه عطار
دوم چون تير در سير اوفتادن