نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
ديوان انوري
در
دائره جهان محدث
چون حادثه تو مشکلي نيست
گشت يکبارگي دل ريشم
حلقه گوش حلقه
در
گوشت
وز بزرگي اگرچه
در
کارست
خويشتن را بدان نمي آرد
بناميزد دلم
در
منصب عشق
به آيين شغلهايي مي گذارد
بديدم جهان را نوايي ندارد
جهان
در
جهان آشنايي ندارد
گردون کبودپوش کردست
در
هجر تو آفتاب من زرد
عشق را گرچه آستانه بسيست
هيچ
در
انتظار مي نرسد
چند
در
انتظار خواهي ماند
خبر وصل يار مي نرسد
در
فراق تو عاشقان ترا
همه شبهاي بي سحر باشد
چشم سيه سپيد کارت
در
کار چنان سيه گر آمد
در
راه تو کارها بناميزد
چونان که بخواستم چنان آمد
دست
در
روزگار مي نشود
پاي عمر استوارمي نشود
يک تسليست وان تسلي آنک
مرگ
در
اختيار مي نشود
انوري
در
ميان اين احوال
هيچکس بر کنار مي نشود
آنرا که غمت ز
در
درآيد
مقصود دو عالمش برآيد
داد
در
کاروان خرسنديست
زان خروش جرس نمي آيد
طاقتم
در
فراق تو برسيد
صبر يکبارگي ز من برميد
در
رکابت فلک فرو ماند
هم عناني چگونه راند کس
هرچه دانش بود گم کردم همه
در
فراقت زرگري آموختم
اگرچه خاطرم آزرده تست
ز تو
در
خاطر آزاري ندارم
بسان انوري
در
گلستانم
چه بدبختم که خود خاري ندارم
در
پي گرد کاروان غمش
از رسيلان ناله جرسم
کافري مي کني
در
اين معني
کافرم گر کنون مسلمانم
با چنين ملک
در
ولايت عشق
انوري نيستم سليمانم
در
هر دل دوستي بناميزد
صد دشمن آشکار مي بينم
آخر به جفا مرا بيازردي
در
اول دوستي وفا کرده
روشنم شد که
در
بسيط زمين
نيک عهدي نيافريد خداي
برکنارم ز يار اگرنه مرا
همه مقصود
در
کنارستي
نيست
در
بوستان وصل گلي
اين چه ژاژست کاش خارستي
گر ترا طبع داوري بودي
در
تو وصف پيمبري بودي
ياد مي دار کانچه بنمودي
در
وفا برخلاف آن بودي
در
پاي غم تو خرد گشتم
هم سرکشي و بزرگواري
برو کاندر ستمکاري چو عالم
نظيري
در
همه عالم نداري
با روي تو
در
تفکرم کايزد
از رحمتت آفريد پنداري
پادشاهي
در
نکويي چت زيان
گر نظر بر پاسباني افکني
با سروکاري چنينش درخورست
اينکه
در
پاي چناني افکني
خاک قدمش به فخر بنشاند
در
گوشه گوش کيميا را
اي کرده خجل نسيم خلقت
در
ساحت بوستان صبا را
در
ديده فتح جاي سازد
از کوري دشمنان لوا را
تشنگان حدود عالم را
در
يکي جام کي کند سيراب
عقل و نظرش سر مساعي
جود و کرمش
در
مواهب
در
ميانست و خاک پايش را
خاک بوسيده هرکه تاجورست
هرکجا از حمايتت حرزيست
در
الم چون شفا هزار اثرست
عنصرت مايه ايست از رحمت
گرچه
در
طي صورت بشرست
زانکه دايم هماي قدر ترا
هرچه
در
گردش است زيرپرست
هرچه
در
زير چرخ داناييست
راستي پرتوي از آن هنرست
در
حصار حمايت حزمت
مرگ چون حلقه از برون درست
به رضاي خليل ابراهيم
که به تسليم
در
جهان سمرست
پس اگر ز اعتماد
در
مستي
حالتي اوفتاد کان سيرست
سخره ترجماني قلمت
هرچه
در
ضمن لوح مسطورست
صفحه قبل
1
...
382
383
384
385
386
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن