167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • در نظر اهل ديد خار کند گلشني
    در جگر قانعان قطره کند کوثري
  • حرف آن لب در ميان افکنده اي
    شور محشر در جهان افکنده اي
  • در لباس چشم آهو بارها
    خويش را در کاروان افکنده اي
  • جز يتيمي چه بر اين داشت در گوش ترا
    کآب در شير کند صبح بناگوش ترا
  • مي شود در دور خط عاشق ز جانان کامياب
    بيشتر گردد دعا در دامن شب مستجاب
  • نغمه هاي جانفزا در پرده ني مدغم است؟
    يا دم روح القدس در آستين مريم است
  • چندان که خار در پي آزار بلبل است
    در زير چشم (غنچه) هوادار بلبل است
  • در گريه بي رخت مژه را اختيار نيست
    در رشته گسسته گهر را قرار نيست
  • کي در تن خاکي دل آگاه گذارند؟
    يوسف نه عزيزي است که در چاه گذارند
  • خط در دل روشن گهران مهر فزايد
    در آينه ها نقش نگين راست نمايد
  • در کسوت فقر آن رخ چون ماه ببينيد
    در زير کلاه نمدي ماه ببينيد
  • در ديده ها اگر چه بود راه هند دور
    نزديکتر بود ز در خانه صدور!
  • در کهنسالي نيفتد کافر از سامان خويش!
    کز تهيدستي چنار آتش زند در جان خويش
  • روزگاري شد دل افسرده دارم در بغل
    جاي دل چون لاله خون مرده دارم در بغل
  • شانه در خط معنبر اي صنم داخل مکن
    در خط استاد، بي موجب قلم داخل مکن
  • در جبين تاک، نور باده بي غش ببين
    در ته بال سمند شعله آتش ببين
  • عيش جهان در آن لب خندان نظاره کن
    در چشم مور ملک سليمان نظاره کن
  • در سوختن زياده شود آب و تاب من
    در آتش است عالم آب (از) کباب من
  • در لعل يار خنده دندان نما ببين
    در روز اگر ستاره نديدي بيا ببين
  • چند دارم در بغل پنهان دل افسرده را؟
    چند در فانوس دارم اين چراغ مرده را؟
  • رخنه در سنگ کند ناخن انديشه ما
    پنجه در پنجه الماس کند تيشه ما
  • عمري که در ملال رود در حساب نيست
    چون بشمرم ز عمر خود ايام عقل را؟
  • در محرم تا چه خونها در دل مردم کند
    محنت آبادي که عيدش دربدر گرديدن است
  • در حريم خاکساري سرکشي را بار نيست
    شعله اين بزم در پاي سپند افتاده است
  • يعقوب بد نکرد که در هجر چشم باخت
    در قحط حسن، چشم گشودن چه لازم است؟