نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.10 ثانیه یافت شد.
جام جم اوحدي مراغي
ايکه اندر فريب ايشاني
در
فريب تواند، تا داني
در
قبولت به اين همي کوشند
ورنه نامت باقچه نفروشند
آنچه
در
دور ما اميرانند
صيد اين جمع گول گيرانند
در
زمان صحابه و ياران
آن بزرگان و آن نکوکاران
از برون
در
ميان بازارم
وز درون خلوتيست با يارم
خويش را از زمين برانگيزم
وز
در
رحمتش درآويزم
نرود
در
خيال موجودي
اينچنين صرفه از چنان جودي
تا چهل سال روح روينده
ميکند کار
در
تن بنده
در
بدنها رطوبتيست لطيف
منفصل گشته از فضول کثيف
در
قيامت، کزين ستوده طلسم
دور باشد حجاب ظلمت جسم
بازدان، گر دل تو آگاهست
که چه خرسنگهات
در
راهست!
تا که
در
رنج جستن ناني
نخوري، تا کسي نرنجاني
راهت از نردبان آزاديست
در
جهاني که سربسر شاديست
بگذر زين بهشت پردانه
در
بهشت خداي برخانه
در
ميان سخن چو يارانش
خسته ديدند و اشک بارانش
تيرگي علم پيچ برپيچست
کش بکاوند و هيچ
در
هيچست
روشنان فلک بکار تواند
همه
در
بند انتظار تواند
اعتدال ار ز زر بياموزي
در
اثير اوفتي، برافروزي
در
جهاني رسي سراسر جان
وندرو کاردار عقل و روان
بر سر دوشها تراز بقا
در
کف هوشها جواز لقا
گر طلب ميکني بهشت بقا
نزني جز
در
بهشت لقا
در
بهشت خدا علف نبود
هرچه خواهد شدن تلف نبود
در
بهشتي که سفره نانست
پي منه، کان بهشت دونانست
گر علومست
در
نوشته تست
ور سلوکست سر گذشته تست
صوت صيت تو
در
جهانگيري
بر صداي فلک کند ميري
قيد اقبال
در
سر قلمت
مرکز فتح سايه علمت
مستي خواجگان همنامت
در
دو گيتي ز جرعه جامت
ده نشيني چه ديگ جوشاند ؟
جامه مدح
در
که پوشاند ؟
در
زبور سخن مناجاتم
مشتمل بر فنون حاجاتم
اين سخنهاي بکر پرورده
مهل امروز
در
پس پرده
بيژن شير خفته
در
زندان
کنده گرگين بي هنر دندان
شهرتش ده به کنيت سامي
مهلش
در
خمول گم نامي
در
جهانش به لطف گردان کن
روزي دست شيرمردان کن
ديوان انوري
لعلش به ستيزه
در
نموده
صد معجزه پيمبري را
در
پيش جنيبت جمالت
از جسم پياده گشته جانها
در
کوکبه رخ چو ماهت
صد نعل فکنده آسمانها
نظارگيان روي خوبت
چون
در
نگرند از کرانها
در
روي تو روي خويش بينند
زينجاست تفاوت نشانها
در
همه عالم وفاداري کجاست
غم به خروارست غمخواري کجاست
باز کاري درگرفتستي مگر
نو گرفتي تازه
در
کار آمدست
هرجا که رسم برابر من
اندوه تو
در
ميان رسيدست
به بند روزگارم چند بندي
سخن خود بيشتر
در
روزگارست
در
هجر ز درد بي قرارم
کان درد هنوز برقرارست
در
بيابان رهروان عشق را
زاب چشم خويش دريايي خوشست
آسيب غم تو
در
زمانه
دور از تو بلاي ناگهانست
با حسن تو
در
نواله چرخ
رخساره ماه استخوانست
وز عافيتي چنين مروح
در
عشق تو عمر بس گرانست
بر
در
بتخانه حسنت کنون
دست صبرم زير سنگ باطليست
در
همه مملکت مرا جانيست
هر زمان پاي بند جانانيست
در
کنارم به جاي دمسازي
تا سحرگه ز ديده طوفانيست
صفحه قبل
1
...
381
382
383
384
385
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن