نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
جام جم اوحدي مراغي
خانه را غارتي
در
اندازند
به شبي جمله را بپردازند
در
سؤالش کشند و درماند
چون سخن را جواب نتواند
آتش خشم بر فروزانند
در
شب اولش بسوزانند
پشت بر خاکدان فاني کن
روي
در
عالم معاني کن
شر شيطان هميشه
در
کارست
دفع او بي رفيق دشوارست
عقباتي درشت
در
راهند
که ز آفاتشان کم آگاهند
بوده
در
حکم مرشدي ز نخست
برده فرمان اوستادي چست
در
ولايت به مسند شاهي
بر نشسته ز روي آگاهي
در
دل ما جزين اماني نيست
زانکه ايمان مايماني نيست
در
طريقت چهار يار اينست
چاره کار مرد کار اينست
در
بر وي حواس بر بسته
به نظرهاي خاص پيوسته
از زبان
در
دلت گشايد راه
معجز لا اله الاالله
مرشدي را ملامتي افتاد
در
مريدان قيامتي افتاد
آنکه اندر جهان ندارد گنج
چون توان آگنيدنش
در
کنج؟
اين چهارند
در
طريق کمال
حالت فقر و حيلت ابدال
خوبرويان چو رخ همي پوشند
عاشقان
در
طلب همي کوشند
قلعه را
در
مساز بي بارو
احتما بايد، آنگهي دارو
چون نهادي کلاه خرسندي
بر
در
بندگي کمر بندي
آنکه عون خداي رايت اوست
علم شاه
در
حمايت اوست
گفت بگذار، گردمي بايد
در
غم عشق مردمي بايد
متوکل سبب يکي بيند
متفرق
در
آن شکي بيند
هر کرا آشناي خود سازد
به بلاي خودش
در
اندازد
باغباني، تو مزد خود بستان
سعي کن
در
عمارت بستان
هر کرا
در
فراق فرزندي
اندرين خانه سوخت يک چندي
حبذا! مفلسان آواره
جامه و جان پاره
در
پاره
زان نظر
در
گناهت اندازد
خشم گيرد به چاهت اندازد
بر زمين بگذري، سما گردد
در
مگس بنگري، هما گردد
نيستي بخشدت ز تاب رخش
محو گردي
در
آفتاب رخش
پاي دانندگان به بند آرد
سر بيدار
در
کمند آرد
در
عروقي بدين صفت باريک
مخرجي تنگ و مدخلي تاريک
شاهد دل، که نامش ايمانست
در
پس هفت پرده پنهانست
قلب
در
قلب لشکر ابوين
صالح البنيتست و مصلح بين
در
وجود تو بر، صليب دلست
وندرين باغ عندليب دلست
نه بپرورد مريم از پاکي
روح حق
در
مشيمه خاکي؟
مهر دوشيزگي تميمه او
مهر تابنده
در
مشيمه او
عقل شمعست اندرين خانه
مرد
در
پاي عشق پروانه
آسمانها به عشق ميگردند
اختران نيز
در
همين دردند
اينکه
در
شعر ميگرايي گوش
مدتي بر سماع قرآن کوش
در
چنان بيخودي سرافشاني
نفي غير خداست، تا داني
لطف حق درج
در
شمايلشان
حرز و تعويذ حق حمايلشان
در
خرابي بود عمارتشان
وز سر نيستي امارتشان
چون کسي اندرين اصول رسد
زود
در
پايه وصول رسد
شقه هاي غطا براندازد
تحفه هاي عطا
در
اندازد
سر توحيد ازين گروه شنو
ورنه سرگشته
در
بدر ميرو
احديت نشان ذاتش دان
صمديت
در
صفاتش دان
نفس چندانکه هست بالاتر
در
کرامات و کشف والاتر
در
ترقيش پايه بر پايه
ميرساند به نور از سايه
اندرين دور ازين وجودي پاک
نتوان يافتن مگر
در
خاک
در
جهان نيست صاحب دردي
بي ريا دم نميزند مردي
راستي را نشانه نيست پديد
راستي
در
زمانه نيست پديد
صفحه قبل
1
...
380
381
382
383
384
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن