167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • غوطه در خاک زند دل ز گريبان کسي
    ناله در خون تپد از شوخي مژگان کسي
  • خون ما در تن ازان مرده که در روز جزا
    ندهد زحمت اندشه دامان کسي
  • گر در آرايش ظاهر دگران مي کوشند
    تو در آن کوش که فرخنده شمايل باشي
  • در خزان مانع سوداست اگر بي برگي
    در بهاران چه ضرورست که عاقل باشي؟
  • گوي شو در خم چوگان سبکدست قضا
    تا چو گردون سر خود در قدم او بيني
  • مباش معجب و خودبين که در بلا افتي
    مبين در آينه بسيار کز صفا افتي
  • اگر نه کام جهان در کنار ناکامي است
    کليد گنج نه در کام اژدها بودي
  • چو کودکي که کند در کنار مادر خواب
    به خواب رفته زبان در کنار خاموشي
  • خموشيي که بود خارخار حرف در او
    به کيش ما نبود در شمار خاموشي
  • در آن محيط که کشتي نوح در خطرست
    درست از آب برآيد سبوي درويشي
  • نسيم صبح نگرديده در سبکروحي
    به نازکان چمن دست در کمر نکني
  • هميشه در نظري و ز لطافت سرشار
    مرا چو نور نظر در نظر نمي آيي
  • چه شور در جگر خاک ريخت ابر بهار؟
    که هست در سر هر برگ لاله سودايي
  • گرفته است مرا در ميان تماشايي
    که در خيال نياورده هيچ بينايي
  • بر چهره ات چگونه در فيض وا شود؟
    آخر کدام شب به در دل نشسته اي؟
  • جاي تو در بهشت برين است بي سخن
    گر در ضمير اهل دلي جا گرفته اي
  • در آب و آتشم مفکن روز بازخواست
    چون در ازل ز خاک مرا برگرفته اي
  • در زير تيغ، بستر راحت فکنده اي
    در چشم فتنه داد شکرخواب داده اي
  • فرداست در نقاب خزان گل خزيده است
    در کنج آشيانه غريبانه مانده اي
  • بس نيست سقف چرخ، که در موسمي چنين
    در زير بار سقف ز کاشانه مانده اي؟
  • اي برق خانه سوز که نعلت در آتش است
    در تابخانه جگر ما چگونه اي؟
  • در تنگناي جسم زند دل چه دست و پا؟
    در عرصه تنور چه طوفان کند، کسي؟
  • چون در حباب، موج پر و بال وا کند؟
    در تنگناي چرخ چسان وا شود کسي؟
  • در چشم اين سياه دلان صبح کاذب است
    در روشني اگر يد بيضا شود کسي
  • در محشرست يک سر و گردن بلندتر
    باشد سري که در ته بال شکستگي