نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
حديقة الحقيقة و شريعة الطريقة سنايي
عقل او
در
سحرگه فضلا
آفتابيست
در
شب عقلا
در
ورع همچو شبلي صوفي
در
نکت بوحنيفه کوفي
در
غضب همچو شير درنده
در
طلب همچو مرغ پرنده
وانکه هستند
در
سخن منحول
گاه تکرار
در
مقوله فضول
سرگران همچو پاي
در
خوابند
پرده
در
همچو تيز درآبند
همه
در
بند زرق و سالوسند
وز
در
صدهزار افسوسند
بتر از کوپيازه بلخي
سخنش
در
خوشي نه
در
تلخي
تازي و پارسيش
در
گفتار
بغل زاولي است
در
کردار
اختراعي چنين هرآنکه نهاد
راه
در
داد وليک
در
نگشاد
ديوان سيف فرغاني
در
جنب تو دشمنان کافر
در
جيب تو سروران کفار
عشق تمکين بود بتمکين
در
دم تمکين مزن بتلوين
در
گر بخواهد عروس عشق ترا
در
جهانت رود بکابين
در
حق شناسي ز فلسفه مشناس
دانه
در
مجو بسرگين
در
عقل را کوست
در
ولايت خود
شهسواري بخانه زين
در
ذکر فرعون دان بطاها
در
قصه موردان بطاسين
در
در
گريه بصد زبان بناليد
در
پرده بصد نوا بگرييد
از نامه خود طويله
در
در
گردن روزگار کردي
کشته عشقت نميرد
در
مصاف
مرده شوقت نخسبد
در
لحد
اين آمدن تو
در
جهان هست
در
حق جهانيان نکويي
ديوان شاه نعمت الله ولي
نور معني نموده
در
صورت
گنج اسما نهاده
در
اشيا
شاهد غيب
در
شهادت بين
شاه
در
کسوت گدا درياب
رند سرمستيم
در
کوي مغان
شاهد ميخانه
در
فرمان ماست
در
صدف
در
يتيمي يافته
گوهر اصليست نه بيجاده است
آتشي
در
نهاد جان افتاد
جان بيچاره
در
فغان افتاد
سيدي همچو نعمت اللهم
در
عجم نيست،
در
عرب نبود
در
خرابات مغان مستانه ايم
خوش
در
ميخانه بگشاديم باز
عاشقان غرقند
در
درياي عشق
اوفتاده مست
در
غوغاي عشق
گر برافروزد آتشي
در
دم
عالمي سوخته شود
در
دم
عارفانه مدام
در
سيرم
هر زمان
در
ولايتي دگرم
در
همه حرفها يکي بينم
نقطه اول است
در
نظرم
در
زهد اگرچه کامل نباشم
در
عشقبازي، رند تمامم
دلبر سرمست
در
کوي مغان
در
ميان عاشقانش يافتيم
با خراباتئي
در
افتاديم
در
خرابات بر سر افتاديم
با عمر عزيز
در
ميانيم
با سيد خويش
در
کناريم
دريم و ليک
در
محيطيم
بحريم و ليک
در
گذاريم
از
در
شاه گدائي کرديم
لاجرم
در
دو جهان سلطانيم
در
خرابات خلوتي داريم
خوش نشسته
در
آن سرا ايمن
در
طريق عاشقي مردانه باش
تا رسي
در
بارگاه پادشاه
ساقي قدحي شراب
در
ده
دلسوخته را کباب
در
ده
اي عشق نداي پادشاهي
در
ملک چو آفتاب
در
ده
در
ولايت اولين اوليا
در
خلافت آخرين يعني علي
در
مرتبه ايش بحر خوانند
در
مرتبه ايش قطره دانند
در
گشودم نشست مستانه
روي خود داشت
در
برابر دل
در
کتم عدم قلندر چالاکيم
در
ملک وجود مالک افلاکيم
در
هزاران يکي چو بنمايد
در
هزاران يکي پديد آيد
در
جمله مرتبه برآيد
در
مرتبه ها همه نمايد
کشکول شيخ بهايي
خيالتان
در
خاطر است و دل از شما
در
تشويش
تر مزاجي، مگرد
در
سقلاب
خشک مغزي، مپوي
در
تاتار
-
در
خير اسراف نيست چنانکه
در
اسراف خير.
از
در
رزاق رو برتافتي
بر
در
گبري روان بشتافتي
صفحه قبل
1
...
36
37
38
39
40
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن