نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان اوحدي مراغي
ميدهم
در
بهاي وصلش جان
ميبري، يا مبر، چه ميگويي؟
با تکاپوي چنين امروز چرخ
در
اساس کار فرداي منست
پادشاهان را نيارم
در
نظر
چون به درويشان تولاي منست
احتياطي بکن
در
اول روز
تا پشيمان نگردي آخر کار
خانه
در
بيشه الهي بر
سنگ بر شيشه ملاهي بار
در
وصولي، که عارفان گويند
همگنان را به دوست استظهار
تو شهادت نگفته اي، ورنه
در
شهادت مرتبند آن چار
خرماي حرام ظالمان را
در
شب چره چون مويز چيده
چون درفتد اين عنان به دستت؟
در
هيچ رکاب نادويده
اي کبر تو خارهاي هستي
در
سينه نيستان خليده
تو
در
پي صيد ديگراني
وآن صيد، که داشتي، رميده
در
غلطم، يا سخن آشناست
اينکه مرا ميرسد امشب بگوش؟
در
خرابات عاشقان کوييست
وندر آن خانه يک پري روييست
در
خرابات ما شود عاشق
هر که پرواي دردسر دارد
آفتابي بدين عظيمي را
ذره اي
در
هواش مي بينم
در
صفا نيست صورت دوري
دوري از ظلمت هوا باشد
گر بر آمد بصورت ليلي
گه
در
آمد بديده مجنون
مدتي توبه داشتم و اکنون
که خرابات عشق
در
پهلوست
در
بدين ناخوشان ببند امروز
تا برانيم چند روزي خوش
خلقي متحيرند
در
وي
تا خود هوس کدام دارد؟
در
کيسه آن کسست هوشم
کو کاسه مي مدام دارد
کز بوسه شکرين لبانست
اين شهد که
در
کلام دارد
منطق العشاق اوحدي مراغي
قلم
در
گفتهاي ديگران کش
ترا داريم، وقت ديگران خوش
مگر عذرم بزرگان
در
پذيرند
بزرگان خرده بر خردان نگيرند
سخن
در
دوستداري آزمودست
کزيشان نيز ما را رنج بودست
ترا زين سرو باري برنيايد
وزين
در
هيچ کاري برنيايد
مرا محروم نگذاري، چو داني
که ياري ثابتم
در
مهرباني
بخوردي انگبين
در
تب نهاني
ز شکر چون جنايت ميستاني؟
همان سنگين دل نامهربانم
که
در
شوخي به عالم داستانم
شنيدم حاجييي احرام بسته
چو
در
ريگ بيابان گشت خسته
چو ديدم
در
سخن خيرالکلامش
نهادم « منطق العشاق » نامش
جام جم اوحدي مراغي
روشنايي ببخش از آن نورم
از
در
خويشتن مکن دورم
کردگارا، به حرمت نيکان
که
در
آرم به سلک نزديکان
از شراب حضور سيرم کن
در
نفاذ سخن دليرم کن
بيعه
در
بيعتش ميان بسته
زانکه ناقوس را زبان بسته
روح
در
مکتبت نو آموزي
ابد از مد مدتت روزي
رخ
در
آسودگي نداري هيچ
خبر از آسودگي نداري هيچ
چيستند اين بتان رنگارنگ؟
که
در
آغوششان کشيدي تنگ
نو عروسان کهنه کاشانه
خوش خرامنده خانه
در
خانه
در
شبستان چرخ دولابي
چشمشان گشته مست بيخوابي
همه چشم چراغ اين ديرند
راهب آسا هميشه
در
سيرند
جفت خورشيد شد
در
ايامش
نام سلطان محمد از نامش
در
جبينش ز عصمت مهدي
همه پيدا ظهور هم عهدي
همچو برجبيس
در
فضاي سپهر
ترک ترکش سپرده تارک مهر
زيج مهرست راي رخشانش
رصد ماه
در
گريبانش
تير خطي نبشت
در
سلکي
تا بنان ترا کند کلکي
به ميان سخن که ميسازد
سخن اوحدي
در
اندازد
با زر شمسه تو
در
ياري
لاجورد سپهر زنگاري
در
تک اين رواق بالنده
پشت ماهي به گاو نالنده
ماه ازين طارم زمين مرکز
در
دم آفتابت آجر پز
صفحه قبل
1
...
377
378
379
380
381
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن