167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان امير خسرو

  • خسرو به گدايي چنان سيم
    پيش در او مقيم گشته
  • اي آرزوي دل شکسته
    ما در دل تو شکسته بسته
  • بربسته به مويشان چو مرغول
    خسرو چو سگي در قلاده
  • کس در غم تو نداده پندم
    جز آنکه غمي نيازموده
  • ننگ همه عاشقانست خسرو
    مپسند سفال در خزينه
  • هيچگه در حضور خواهم گفت
    محنت انتظار ديرينه
  • لبت در سخن انگبين ريخته
    رخت مشک بر ياسمين ريخته
  • مبتلايي بينوايي در بلا
    جان نثار دل فگار افتاده اي
  • مرا در طعنه خصمان فگندي
    به سنگ ناکسان گوهر شکستي
  • مرا جان در وفاداري برآمد
    هنوز اندر حق من بدگماني
  • گر کشتني است بنده خسرو
    بيهوده چه در عذاب داري؟
  • درياب که گوهري چو اشکم
    در خاک نيابي، ار بجويي
  • سرو در آرزوي بندگيت
    گله ها مي کند از آزادي
  • در چمن همچو شمع مجلس ما
    طوطي آتشين زبان ديدي؟
  • راستي را شمايل قد او
    هيچ در سرو بوستان ديدي؟
  • پرتو روي او بگو روشن
    هيچ در ماه آسمان ديدي؟
  • بسته زلف را بگو، ياري
    کاي فلان، در کدام سودايي؟
  • ز من برشکستي به يکبارگي
    در وصل بستي به يکبارگي
  • مگر در دلت مهرباني نماند!
    که پيمان شکستي به يکبارگي
  • وگر در عقل گنجيدي خيالش
    ورق بر دست نامحرم ندادي
  • در تردد گذشت عمر عزيز
    همچو من نيست مختلف جايي
  • ديوان اوحدي مراغي

  • از رياحين چرخ در ناف زمين
    نافهاي مشک ناب انداختست
  • نغمه شيرين مرغان سحر
    شور در مستان خواب انداختست
  • گر در طلبت هزار باشند
    غيرت نبرم، که بي نشانست
  • نتوان ز تو روي در کشيدن
    بارت بکشيم، تا توانست
  • آنرا که خطيب سود خواند
    در مذهب اوحدي زيانست
  • مدتي توبه داشتيم، اکنون
    که خرابات عشق در پهلوست
  • بار چو تو دلبري کشيدن
    در قوت احتمال ما نيست
  • نگشتي اوحدي همچون خيالي
    اگر در خواب مي ديدي خيالت
  • غمزه آهووش گو افگنت
    تير غم در ديده بهرام کرد
  • اين قاعده نيازمندي
    در عهد تو بي نيازم آورد
  • گستاخي اوحدي برتو
    در غارت و ترکتازم آورد
  • تن عاشق بميرد در جدايي
    وليکن جان او هرگز نميرد
  • در صفا نيست صورت دوري
    دوري از ظلمت هوا باشد
  • به بند او در افتادم
    کشيدم بند و مشکل شد
  • صبا در طره شمشاد پيچيد
    بنفشه خاک پاي ارغوان شد
  • چون خريداران بديدندش ز جهل
    در بها سيم سياه انداختند
  • چون بخواهد سوختن در دوستي
    آزمايشها به دشنامم کند
  • مرد را در سلوک مرقاتيست
    راز بر حسب ارتقا گويد
  • تا نجوشيم در نيايد عشق
    تا نکوشيم بر نيايد کام
  • اوحدي وار در آيينه دل
    همچو نقش حجرت مي دارم
  • عجب دارم که: در فردوس فردا
    بدين صورت تماشايي ببينم
  • از پس پرده جمله حيرانند
    کس ندارد گذار در پرده
  • هم تويي پرده بصيرت تو
    خويشتن را مدار در پرده
  • گر درين پرده ميروي، ايدل
    اوحدي را ميار در پرده
  • در حساب بوسه اميد مرا
    بر دهانت مبلغي وام آمده
  • چون سزاي سوختن ديدي مرا
    در چنين سوداي خام انداختي
  • زين دايره تا بدر نيفتي
    در دايره دگر نيفتي
  • شماري گر از بيدلانش بگيري
    نگيري دل اوحدي در شماري
  • در سراي توبيت المقدسست امروز
    رخ تو قبله شوريدگان شيدايي