167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • در ظلمت سوادش آب حيات درج است
    در وقت شام دارد فيض سحر صفاهان
  • جمعي که سرندادند در راه عشقبازي
    مستغرقند صائب در عار تا به گردن
  • مي کند چون بوي گل در جيب گل
    سرکشي ها در کنار من به من
  • عشق سلطان و زمين ميدان، فلک چوگان در او
    سرفرازان جهان چون گوي سرگردان در او
  • نيست گر چرخ سدل خصم روشن گوهران
    از چه باشد در سياهي چشمه حيوان در او؟
  • زهر آب زندگاني مي شود در جام او
    نيست فرقي در ميان بوسه و دشنام او
  • کيست صائب تا نگردد محو در اول نگاه؟
    شد دو عالم محو در آيينه رخسار تو
  • معني روشن بود در لفظهاي دلفريب
    در ته زنگار خط آيينه سيماي تو
  • خوش نمايد چون شراب لعل در جام بلور
    عاشقان را در نظر رنگ حناي پاي تو
  • در گلستاني که شمشاد تو آيد در خرام
    سبزه خوابيده گردد قامت رعناي سرو
  • بيخودان از جستجو در وصل فارغ نيستند
    قمري از حيرت همان کوکو زند در پاي سرو
  • پله افتادگي را سرفرازي در قفاست
    چوند روزي در زمين خاکساري دانه شو
  • روزگار زندگاني را به غفلت مگذران
    در بهاران مست و در فصل خزان ديوانه شو
  • در حضور هوشياران حرف را سنجيده گوي
    در حريم مي پرستان نعره مستانه شو
  • تا در ايام خزان برگ و نوايي باشدت
    در بهار از بلبلان اي باغبان غافل مشو
  • آبرويي نيست در گلزار ابر خشک را
    چون نداري چشم تر، در حلقه شيون مشو
  • زليخا گر جوان شد در زمان ماه کنعاني
    گرفت از سر جواني آسمان در روزگار تو
  • سکندر برد در خاک آرزوي آب حيوان را
    سراسر مي رود آب خضر در جويبار تو
  • ترا بس در ميان سروقدان اين سرافرازي
    که باشد همچو صائب بلبلي در بوستان تو
  • سر خورشيد ازان در خم نه چوگان است
    که رساند رخ زردي به غبار در او
  • در نشاط و طرب مي زني، نمي داني
    که حلقه در مرگ است قامت خم تو
  • آه از غرور حسن که در روزگار خط
    در خواب ناز مي گذرد روزگار او
  • خوشتر بود ز باده سرجوش ديگران
    در انتهاي خط مي پا در رکاب تو
  • در جام صبح و در قدح آفتاب نيست
    خوني که همچو شير نباشد حلال تو
  • در چشم شور حشر نمک کرد انتظار
    در پرده تا به چند نشيند نگاه تو؟