167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • چو عکس چهره خود در پياله مي بينم
    خزان در آينه برگ لاله مي بينم
  • سايل به بي نيازي من نيست در جهان
    لب بسته بارها ز در دل گذشته ام
  • مرد مصاف در همه جا يافت مي شود
    در هيچ عرصه مرد تحمل نديده ام
  • هر پاره از دلم در توحيد مي زند
    يک نقش بيش نيست در آيينه خانه ام
  • در بزم آفتاب چه حال است ذره را
    من در پناه سايه ديوار سوختم
  • صد گلشن خليل در آتش نهفته داشت
    در سينه داغ لاله عذاري که داشتم
  • دل در برم چو برگ خزان ديده مي تپيد
    در عين نوبهار، خزان بود صبحدم
  • در قبضه تصرف گردون کج نهاد
    از راست خانگي چو کمان در کشاکشم
  • دارم چو موج تنگ در آغوش بحر را
    وز جوش اشتياق همان در کشاکشم
  • در خواب ناز بود نسيم سحرگهي
    در فرصتي که بود دماغ شکفتنم
  • در زير چرخ سعي به جايي نمي رسد
    در تنگناي بيضه چه بيهوده پر زنم؟
  • در کعبه دل است شب و روز روي من
    چون آفتاب سجده هر در نمي کنم
  • در آسيا دو دانه نجوشد به يکدگر
    در زير چرخ نيست دو دل مهربان هم
  • هر سايلي به ما نرسد در گذشتگي
    ما از گدايي در دلها گذشته ايم
  • در دست عشق پاک گهر با دل دونيم
    چون ذوالفقار در کف حيدر فتاده ايم
  • ما در محيط حادثه لنگر فکنده ايم
    در آب تيغ، دام چو جوهر فکنده ايم
  • گرديده است گريه گره در گلوي شمع
    در محفلي که رشته ز گوهر کشيده ايم
  • در محفلي که تيغ زبان بر کشيده ايم
    در گوش تيغ حلقه جوهر کشيده ايم
  • دايم کمان چرخ بود در کمين ما
    در خاکدان دهر همانا نشانه ايم
  • يک جبهه گشاده نديديم در جهان
    پوشيده بود روي به هر در گذاشتيم
  • تا در شمار آبله پايان در آمديم
    چون بحر پاي بر سر گوهر گذاشتيم
  • در راه ميهمان نگران است چشم ما
    ما حلقه برون در خانه خوديم
  • گاهي در آب ديده و گاهي در آتشيم
    درمانده متابعت نفس سرکشيم
  • موج سراب در دل شب آرميده است
    ما روز و شب ز طول امل در کشاکشيم
  • دارم چو غنچه دست تصرف در آستين
    در بوستان گسسته عنان چون صبا نيم