167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

خسرو نامه عطار

  • بگفت اين وزلعلش گلشکر ساخت
    دو دست خويش در گردش کمر ساخت
  • چو تو مستي ز لب مي ده بمستان
    دمي بنشين که در خوابند مستان
  • که خواهد يافتن زين به زماني
    سر سر ده بده در ده زماني
  • مکن دل ناخوش از قلاشي ما
    دمي خوش باش، در خوش باشي ما
  • بر گل رفت شه دستي بدل بر
    که تابا گل کند دستي بگل در
  • چو اين طاوس زرين در حمل شد
    زمانه با زر رکني بدل شد
  • هوا را آب خضر از سر در آمد
    زمين را گنج قارون با سرآمد
  • چمن گفتي دبيرستان همي داشت
    که چندين طفل در بستان همي داشت
  • چمن از دست گل سر جوش خورده
    مسطح حلقه ها در گوش کرده
  • بنفشه خرقه فيروزه در بر
    گل زرد افسر زربفت بر سر
  • گل نازک چو در دست صبا ماند
    براي دفع او بر خود دعا خواند
  • چو گل خواندي دعا بستان شنيدي
    صبا از دم دعا را در دميدي
  • چو شد پيکان گل از خون دل، پر
    کف ابرش نثاري کرد از در
  • بآخر مرد، آن در و زر ساو
    نه زر بستد نه دادش هفته يي داو
  • چو گل در بار کم عمري فتادي
    بزاري بانگ بر قمري فتادي
  • زمستي طوف در گلزار ميکرد
    همه شب آن سبق تکرار ميکرد
  • ببر در، امردان ديباي زربفت
    سر هر يک ز تاب باده پر تفت
  • بت نوروز رخ چون عيد خرم
    مه خورشيد فر در زير شبنم
  • صراحي همچو مرغان سحرخيز
    ز مخلب کرده در مجلس شکر ريز
  • مي سرکش نشسته در دم چشم
    زمستي پاي کوبان مردم چشم
  • زلعل شاهدان آب دندان
    شده مي همچو گل در جام خندان
  • گشاده چار رگ از لب صراحي
    شده خون در تن از مستي مباحي
  • بگفت اين و سماع فرد در خواست
    ز بي خويشي دلش از درد برخاست
  • چورخ در خاک خواهد ريخت چون گل
    مي گلرنگ ده بر بانگ بلبل
  • بسي گل بر دمد دل چاک کرده
    تو روي همچو گل در خاک کرده