167906 مورد در 0.17 ثانیه یافت شد.

خسرو نامه عطار

  • بتان سيمبر با روي چون ماه
    بيفگندند از تن جامه در راه
  • يکي آب سيه در گوش رفته
    يکي بر سر يکي بر دوش رفته
  • چنان دادي تن آن دلبران تاب
    که در چشم آمدي خورشيد را آب
  • چو گلرخ را در ايوان مي نديد او
    سوي شاه سپاهاني دويد او
  • زمين را بوسه زد در پيش آن صدر
    بشه گفت اي برفعت آسمان قدر
  • کنون در باغ اگر باشد دگر راه
    پديد آرد همان بيماري اي شاه
  • بپيش دايه آمد گل که برخيز
    قدم در راه نه چون پيک سر تيز
  • که وقت رفتن ما اين زمانست
    که نه در ره عسس نه پاسبانست
  • بگفت اين و گشاد آنگه در باغ
    شبي بود از سياهي چون پر زاغ
  • نهاني هر دو تن در کنج رفتند
    ز بيم شاه يکساعت نخفتند
  • نه دايه بود در باغ و نه گلرخ
    رسانيدند سوي شاه پاسخ
  • مگر گل بلبلي شد در هوا رفت
    بخوزستان گريخت از دام ما رفت
  • مرا بفريفت تا در دامم آويخت
    بسوي باغ شد و ز باغ بگريخت
  • سراسر حال گل در پيش او گفت
    چنان کز گفت او هرمز برآشفت
  • کسي را با دل پر درد آخر
    تماشا چون بود در خورد آخر
  • بگفت اين و بشه گفت اي خداوند
    ترا زين غم نبايد بود در بند
  • مگر در آب بادي بوده باشد
    که گل را از ميان بر بوده باشد
  • بجنبانم کنون اين حلقه راز
    مگر بر دست من اين در شد باز
  • گهي در آب روشن ميدميدي
    گه از هر سوخطي بر ميگشيدي
  • گل تر را پري همزاد بودست
    که آن همزاد او را در ربودست
  • کنون آن هر دو در روي زمينند
    ولي بر پشته کهسار چينند
  • ز شه چل روز ميخواهم امان من
    که تا در خانه بنشينم نهان من
  • نشينم در خط و خوانم عزيمت
    کنم از خانه ديوان را هزيمت
  • بسوزم عودتر در خانه بسيار
    پري را سر بخط آرم بيکبار
  • شهنشه را چنين کاري فتادست
    که از گل در رهش خاري فتادست