167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

خسرو نامه عطار

  • نيازم غوره با عژمي دگربار
    گرم اين غوره در نفشاري اي يار
  • چو سنبل زهر دارد در ميانه
    تواند بود گل را اي يگانه
  • توميداني که چون در بندم از تو
    بجان آمد دلم تا چندم از تو
  • ولي چون هر دو با هم عقد بنديم
    ز چندين نسيه دل در نقد بنديم
  • خوشم در چوب کش اي چوب تو خوش
    مکن دل ناخوش اي آشوب توخوش
  • چوني با شکر و گل در کمر شد
    لب شيرين گل چون نيشکر شد
  • چو خوش در خواب رفتند آن دو دمساز
    ندانم تا کجا شد آن همه ناز
  • دگر ره چشم گل در خواب کردش
    جگر پر خون و دل پر تاب کردش
  • ز عشقت چند گرداني بخونم
    چه ميداني که در عشق تو چونم
  • چو شه را تو در شهوار درجي
    مباش آخر کبوتر وار، برجي
  • چنان آورده يي در بند دامم
    که نگشاد از تو جز خون از مشامم
  • ترا بيماري اي بت سازگارست
    که در بيماريت رخ چون نگارست
  • بچشم خود دلم را مست داري
    که تو در مست کردن دست داري
  • چو دل پروانه شد در عکس رويت
    جنون آوردم از زنجيرمويت
  • دلم تا در خم زنجير ديدم
    هواي زلف تو دلگير ديدم
  • مکن اي ماه، تن در ده بکارم
    که پرکاري ز خون دل کنادم
  • گل از گفتار او فرياد در بست
    که فرياد از تو اي بيداد گرمست
  • ز درد دل سوي درمانش آرم
    بپيش شاه در فرمانش آرم
  • نچندان داد شاه او را زرو سيم
    که داده بود کس در هفت اقليم
  • چنين گفت آنکه بودش در سخن دست
    که هر دم زيوري نو بر سخن بست
  • بخوبي در همه عالم علم بود
    جهان افروز نام آن صنم بود
  • سرايي ديد چون گنجي ذخيره
    که در خوبي او شد چشم خيره
  • جهان افروز چون در وي نظر کرد
    جهان بر چشم خود زير و زبر کرد
  • چورخ بنمود آن در شب افروز
    جهان افروز را تاريک شد روز
  • کجا در عشق ماند صبر کس را
    که دل طاقت نيارد يکنفس را