167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.

خسرو نامه عطار

  • خبر ده از نژاد خويش ما را
    که آمد شبهتي در پيش ما را
  • لب هرمز ازان بت باز خنديد
    بشادي در رخ دمساز خنديد
  • فسون هرمز خورشيد تمثال
    ازان يک خنده گل بشناخت در حال
  • بعنابم چو کردي مغز خسته
    ازان در پوست ميخندي چو پسته
  • لب گل شد چو گل خندان از آن کار
    گرفت انگشت در دندان از آن کار
  • چه ميگويم کزين شادي چنانم
    که در تن همچو گل بکشفت جانم
  • چنين مگذار بر بستر مرا زار
    که در عالم ندارم جز ترا يار
  • چو گردون بر زمين افگند سايه
    بيايد در نهان پيش تو دايه
  • سخن با خط تو ديرينه دارم
    وزان خط نسختي در سينه دارم
  • ز سر در تازه گردانيم عهدي
    بر آميزيم با هم شير و شهدي
  • چو گيتي ماند از شب پاي در قير
    بيامد پيش هرمز دايه پير
  • بلي چون عشق در سر کارت آرد
    ز جوشن سوي چادر يارت آرد
  • چو هرمز در قفاي او روان شد
    بيک ساعت بنزد دلستان شد
  • سخن ناگفته يکدم آن دو سرکش
    فتادند از دل پرتف در آتش
  • چو با هوش آمدند آن هر دو سرمست
    گره کردند در هم زلف چون شست
  • بسي در داغ هجران بوده بودند
    بکام دل دمي نغنوده بودند
  • چو شه زان لب برون شکر گرفتي
    گلش معشوق را در برگرفتي
  • بدو گفت اي سر از پيمان کشيده
    مرا در محنت هجران کشيده
  • دگر ره چون برم دربرگرفتي
    ز سر در کار خود از سرگرفتي
  • چو دل طراري از روي تو ديدست
    درست رکنيم زو در کشيدست
  • چو کار از حد بشد شهزاده روم
    در آمد تاگشايد مهرش از موم
  • نيم زآنهاکه آرم روي در پشت
    که کار پشت و روي تو مرا کشت
  • چو در من پشت آوردي چنين خوار
    زبانرا چون بر آرم من بديدار
  • ترا خود چون دهد دل بار آخر
    مرا با روي در ديوار آخر
  • چه مرغي تو که چون پر بر گشادي
    مرا از پيش خود بر در نهادي