167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

خسرو نامه عطار

  • زبان بگشاد کاخر خرمنم سوخت
    زخون دل همه خون در تنم سوخت
  • ز يک يک مژه چندان اشک بارم
    که ياران را از آن در رشک آرم
  • شبم را گر اميد روز بودي
    کجا چندين دلم در سوز بودي
  • بدان آبي که از چشم گنه کار
    فروريزد چو تنگش در کشد کار
  • بدان خاکي که زير خون بودتر
    که دارد کشته مظلوم در بر
  • بپيش تخت در بستر فگنده
    بر آن بستر گل تر سر فگنده
  • جواني ديد دستاري بسر بر
    کتاني همچو برگ گل ببر در
  • سر زلفش زعنبر حله در بر
    وزان هر موي را صد فتنه درسر
  • بيا تا خاک او در ديده گيريم
    چرا او را چنين دزديده گيريم
  • بکردار تو بيحاصل دلي نيست
    چو خواهي کرد در آبم گلي نيست
  • دل و عقل از پي اين روز بايد
    صبوري در ميان سوز بايد
  • چو خورشيد از خم گردون در آمد
    ز زير چرخ سقلاطون برآمد
  • بر گل رفت خسرو از پگاهي
    که در گل از پگاهي به نگاهي
  • چو در دهليز آن ايوان باستاد
    دلش از اشک سيلابي فرستاد
  • بآيين باش و سر در پيش افگن
    نظر بر پشت پاي خويش افگن
  • بگفت اين و بدان دهليز در رفت
    بر آن سرو قد سيمبر رفت
  • بسي با دل دم از راه جدل زد
    که هرمز را طبيبي در بدل زد
  • اگر او هرمز مدهوش بودي
    کجا در پيش گل خاموش بودي
  • گراز انجم شود گردون شکفته
    کجا مه در ميان گردد نهفته
  • چو او پر سوخت دل در بر ازان سوخت
    کدامين دل چه ميگويم که جان سوخت
  • در اين دردي که دارم مرد من اوست
    بهر رويي طبيب درد من اوست
  • ز دست دل بلايي بيشم آمد
    ز سر در پيش پايي پيشم آمد
  • چو جايي بود خالي و کسي نه
    خصوصا در ميان دوري بسي نه
  • درين انديشه چون آشفته حالي
    در افگند از سر رمزي سوالي
  • بدو گفت اي سبک پي از کجايي
    که داري در دل ما آشنايي