167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

خسرو نامه عطار

  • بدختر گفت رايي زن در اينکار
    که تا من چون برآيم از چنين بار
  • چومن دربند باشم يارسرکش
    نيارم با تو کردن دست در کش
  • رخت با ماه دستي در سپرده
    نموده دستبرد و دست برده
  • بدز در بنديان بودند بسيار
    همه از بهر قربان کرده پروار
  • دل شه فتنه آن هر دو تن شد
    مگر با هر دو در يک پيرهن شد
  • زبان بگشاد فرخزاد شب رو
    زمين را بوسه زد در پيش خسرو
  • بخوبي در جهان صاحب جمالي
    که دارد حسن و ملح او کمالي
  • فصيحاني که در روي جهانند
    چو سوسن وصف گل را ده زبانند
  • و گر در مردم چشم آيد آنرخ
    زلطف روي او آيد بپاسخ
  • ز بهر نقش گل ما هردو را شاه
    بسي زر داد و پس سرداد در راه
  • کنون در بر چو جان داريم سختت
    که کرد اقبال ما را نيک بختت
  • ازان پاسخ لب شه گشت خندان
    نمود از بسد لب در دندان
  • اگر در راز داري چست باشيد
    بگويم ليک ترسم سس باشيد
  • ز سر در عهد خسرو تازه کردند
    وفاداري بي اندازه کردند
  • بدو گفتند از مه تا بماهي
    که بيند چون تويي در پادشاهي
  • تو خورشيدي دگر شاهان ستاره
    نگيرد از تو جز در شب کناره
  • چوناگه تيغ زد خورشيد روشن
    جهان در سرفگند از نور جوشن
  • چو آن هندوي شب برخاست از راه
    فلک آن زنگيانرا کرد در چاه
  • و گر خواهي رهي در پيش ميگير
    توبه داني قياس خويش ميگير
  • اگر خواهي سرم از تن جدا کن
    ويا نه در بر خويشم رها کن
  • بآخر جمله ره را ساز کردند
    در گنج کهن را باز کردند
  • درون خانه يي شد شاه سرمست
    دلي برخاسته در نوحه بنشست
  • فلکرااز تف دل گرم دل کرد
    زمين در عشق گل از ديده گل کرد
  • دلي بودش بخون در خوي کرده
    وزان خون هر دو چشمش جوي کرده
  • گهي چون ماه در خونابه بودي
    گهي چون ماهي اندر تابه بودي