167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

خسرو نامه عطار

  • بيا تا در درون ميدارمت خوش
    که تا بيرون نيارد بر من آتش
  • چو کوه از غم بريزد در فراقت
    گليرا چون بود زين بيش طاقت
  • ز بس کز درد تو در خون بگردم
    ز سر تا پاي گويي عين دردم
  • چنين يک روز اگر در درد باشي
    که من هستم، ننالي مرد باشي
  • دلم در خانه تن مي ناستد
    ز من بگريجت با من مي ناستد
  • چو چشم مستم از طوفان آبي
    ز مستي داد خانه در خرابي
  • نبودم بيتو يکدم بيغمي من
    که صد غم ميخورم در هر دمي من
  • ندانم بر چه طالع زاده ام من
    که در دام بلا افتاده ام من
  • منم در کلبه احزان نشسته
    غريب و بيکس و حيران نشسته
  • مگر زالي شدم گر چه جوانم
    که با سيمرغ در يک آشيانم
  • دلا تاکي چنين در بند باشي
    درين سرگشتگي تا چند باشي
  • مرا گويند آسان مي نميري
    که در عشقش کم جان مي نگيري
  • چو در يک روز صدره کم نميرم
    چرا اين جان پرغم کم نگيرم
  • و گر در ناله ايم از دل تنگ
    بزاري خون چکانم از دل سنگ
  • توانم ريخت از مژگان چنان در
    که گردد از زمين تا آسمان پر
  • توانم سوخت عالم را چنان من
    که ديگر کس نبينم در جهان من
  • ز بس کز انتظار رويت اي ماه
    نهادم گوش بر در، چشم بر راه
  • چو در جان خودت پيوسته بينم
    چرا پس ز انتظار تو چنينم
  • همه روزم بغم در تاشب آيد
    چو شمعم خودبشت جان بر لب آيد
  • از اينسان منتظر بنشسته تاکي
    بروز و شب دلي در بسته تاکي
  • مرا گنجي روان از چشم از انست
    که در چشم من آن گنج روانست
  • ازان در خاک ميگردم چنين خوار
    که چشم من چو درياييست خونبار
  • بدريا در تيمم چون توان کرد
    ولي هم کي وضو از خون توان کرد
  • زعشقت چون دلم در سينه خونشد
    چنان رفت او که از چشمم برونشد
  • چو پيوسته مرا از دل برايد
    نيم نوميد کاخر در برايد