167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

هفت اورنگ جامي

  • در ابرو چين پي آزار مردم
    ز هر چين صد گره در کار مردم
  • که گشتم زين پسر بدنام در مصر
    شدم رسواي خاص و عام در مصر
  • در آن غرفه شدي تنها نشستي
    در غرفه به روي خلق بستي
  • نه دل در تاج و نه در تخت بندد
    ز کوي او هوس ها رخت بندد
  • چو باد ار در رود در تازه باغي
    فروزد از رخ هر گل چراغي
  • که در زندان همايون فر جوانيست
    که در حل دقايق خرده دانيست
  • به يادش روي در ويرانه اي کردي
    وطن در کنج محنتخانه اي کرد
  • ندارم زو به جز در دل خيالي
    وز آن خالي نيم در هيچ حالي
  • ز ناز آن چين که افکندي در ابرو
    فتادش چون سپر بي ناز در رو
  • در آن وقتي که گنج سيم و زر داشت
    هزاران حقه پر در و گهر داشت
  • چو يوسف در رسيدي با گروهي
    کز ايشان در دل افتادي شکوهي
  • درآمد حاجب از در کاي يگانه
    به خوي نيک در عالم فسانه
  • ستاده بر در اينک آن زن پير
    که در ره مرکبت را شد عنانگير
  • زليخا منتظر در پرده خاص
    دل او از طپش در پرده رقاص
  • زليخا را چه صدقي بود در عشق
    که يکسر عمر خود فرسود در عشق
  • چو صدقش بود بيرون از نهايت
    در آخر کرد در يوسف سرايت
  • ز رخسار چو خور در زر گرفتش
    ز اشک لعل در گوهر گرفتش
  • چه خوش گفت آن قدم فرسوده در عشق
    ز هر سود و زيان آسوده در عشق
  • نيايد در دلت هرگز که گاهي
    کني در حال اين عالم نگاهي
  • در آن لمعه ز هر اميد گم شو
    به سان ذره در خورشيد گم شو
  • ز دانايان بود اين نکته مشهور
    که دانش در کتب داناست در گور
  • دلم کز نظم سنجي در عنا بود
    ز فکر قافيه در تنگنا بود
  • دل عشاق ازان يک مانده در بند
    لب خوبان ازين يک در شکرخند
  • ديوان هاتف اصفهاني

  • در لب يار است آب زندگي در حيرتم
    خضر مي رفت از پي سرچشمه حيوان کجا
  • رندي که باز بسته در عيش بر جهان
    تنها به روي او در عشرت گشاده کيست
  • عمرم همه در هجر تو بگذشت که روزي
    در بر کنم از وصل تو تشريف کرامت
  • گرچه در باديه عشق به منزل نرسي
    اينقدر بس که در اين راه زني گامي چند
  • نخست چون در ميخانه بسته شد گفتم
    کز آسمان در رحمت به روي ما بستند
  • در عشق بود غمزده بيش ز هاتف
    در حسن نگاري ز تو افزون نه و هرگز
  • در مصر يوسف زينهار آغوش مگشا بهر کس
    يکبار ديگر گيردت تا پير کنعان در بغل
  • اي گل که ز هر گلي فزون است
    در حسن، رخ تو در صفا هم
  • شاهان همه در حسرت آنند که باشند
    در خيل غلامان تو از خيل غلامان
  • در طرف چمن ساقي دوران مي عشرت
    در ساغر گل کرده و پيمانه لاله
  • نسيمي در آن نگهت مهر پنهان
    نسيمي در آن لذت وصل مضمر
  • کنونم مرادي جز اين نيست در دل
    کنونم هوائي جز اين نيست در سر
  • روضه اي از خرمي در همه گيتي مثل
    مردمش از مردمي در همه عالم سمر
  • يار بي پرده از در و ديوار
    در تجلي است يا اولي الابصار
  • در گوشه بي مو نسيم تنها بين
    در زاويه بي کسيم فرد نگر
  • تا يک در بي نظير آمد به وجود
    وان در يگانه کيست مريم خانم
  • در دهر چه غم ز بينوايي دارم
    در کوي تو چون ره گدايي دارم
  • در گران قيمتي بود و سپهر از جفا
    در دل خاکش نهاد ساخت چو گنجش دفين
  • دري برج خدارت در درج احتجاب
    شد دريغا در زمين پنهان ز جور آسمان
  • دريغا گشت در گلزار هستي ناگهان چون گل
    شراب زندگي در ساغرش خون ميرعبدالله
  • ريخت در فرقتش آن خاک بسر
    کرد در ماتمش اين جامه سياه
  • دريغا که گم شد در اين خاکدان
    ثمين در يکتاي سيدعلي
  • ندارم عقل در کف اي خوشا دي
    ندارم هوش در سر اي خوشا دوش
  • ديوان هلالي جغتايي

  • اين چه ماهيست که در کلبه تاريک منست؟
    آب حيوان نتوان يافت چنين در ظلمات
  • در آفتاب رخش آب باده تاب انداخت
    چه آب بود که آتش در آفتاب انداخت؟
  • صبر در خانه ويرانه دل هيچ نماند
    خواب در ديده غمديده بيدار کجاست؟
  • پيش روي تو شمع در فانوس
    هست آن مرده اي که در کفنست