167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

خسرو نامه عطار

  • کنون رفتم چه عذرت خواهم امشب
    که در بي مهريت بي ما هم امشب
  • چو گفت اين خواست تا برخيزد ازجاي
    گلش افتاد همچون زلف در پاي
  • چو سر بر پايت آرم سرفرازم
    چو جان در پايت افشانم بنازم
  • درون جاني اي در خون جانم
    ندانم جز تو کس بيرون جانم
  • گهي صد حلقه زانزلف زره پوش
    بيکدم کرد همچون حلقه در گوش
  • ز باد صبح گل سرمست بر جست
    نگر گل چون بود در صبحدم مست
  • چو کرد آب قدح را آن پري نوش
    شد او همچون پري در آب خاموش
  • نمي کرد آسياب چرخ در کوب
    از آن بود آسيا بر کام جاروب
  • گل از دل دانه يي در خورد ميکاشت
    بعشرت آسيا برگرد ميداشت
  • چه شادي و چه غم آنجا که او شد
    همه در آسياي او فروشد
  • ندانستند از اول اين جهان را
    که آخر چه در آيد از پس آنرا
  • فلک چو طيلسان سبز بر سفت
    زمين در پرنيان سبز بنهفت
  • شه خوزان نشسته بود بر گاه
    در آمد از سپاهان قاصد شاه
  • نگار تلخ پاسخ، در بر ماه
    بشريني پيامي دادش از شاه
  • که خود را هشت جنت نقد بينم
    چو شکر زير گل در عقد بينم
  • ببايد جفت را بر جان نهادن
    چو جفتي جفته در نتوان نهادن
  • چو مردم در بر جفتي طرب کن
    پري جفتي مگر جفتي طلب کن
  • يقين دانم که نبود شاه خواهان
    که گل گردد گلايه در سپاهان
  • گر او را پيل بالازر عيانست
    مرازو، پيل بندي در ميانست
  • شه از من در غريبي مبتلا باد
    و يا شهمات اين نطع دو تا باد
  • دلش در نفرتي ديد و نفوري
    وزو نزد يکيي جستن چو دوري
  • چه گر خاکم نگردد گرد آخر
    پدر نپسنددم در درد آخر
  • بدو گفتا چه جويم در مضيقي
    زماني خون اين خور از طريقي
  • که گربا گل بگويم اين سخن را
    در آويزد بگيسو خويشتن را
  • چو بنوشتند و نامه در نوشتند
    ز مشک و عنبرش مهر سرشتند