167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

خسرو نامه عطار

  • که ديد آخر چنين خطي شکر جوش
    که خطت را نگشت او حلقه در گوش
  • که ديد آخر چنين رويي چو خورشيد
    که پنهان داريش در سايه بيد
  • دولعلش سرخ تر از دانه نار
    بيک دانه درون سي در شهوار
  • زبان منماي همچون پسته از کام
    زبان در کامت آور همچو بادام
  • زبدنامي بتر چيزي دگر نيست
    که در عالم زبد نامي بتر نيست
  • دو زلفش در سياهي قير فامست
    بنا گوشش سپيدي شير فامست
  • چو بگشايند در چنين نافه خشک
    سوي زلفش نويسد نامه يي مشک
  • که خواهد بود چون گل در جهان يار
    زهي دولت زهي بخت و زهي کار
  • زماني موي هم در دست تابيد
    زماني نيز بر هم دست يابيد
  • جواني ميکني در پيش من تو
    حساب گور کن اي پيرزن تو
  • مشو در خون خويش و خون من تو
    يکي ديگر گزين بيرون من تو
  • بهر نوعي که هست او آن خويشست
    خداوندست و در فرمان خويشست
  • کجا در ماند از چون من کسي گل
    که چون من خارره دارد بسي گل
  • برو اي شوم سر داده بتلبيس
    که در شومي سبق بردي زابليس
  • چو زين شيوه سخن هرمز فروخواند
    از ودايه چو خر در يخ فروماند
  • بهرمز گفت اي بيشرم آخر
    شدي در سرد گويي گرم آخر
  • ببين کار جهان کاين روستايي
    دهد در جادويي بر من گوايي
  • نشسته بود گلرخ ديده ها تر
    دلي برخاسته دو چشم بر در
  • الااي دايه بس چستي تو در کار
    ترا بايد فرستادن بهر کار
  • چراست اي دايه چنديني قرارت
    که خونين شد دلم در انتظارت
  • بگ گفت اي عزيز جان مادر
    نبردي پيش ازين فرمان ما در
  • چنانش يافتم در سر فرازي
    که نتوان کرد با وي هيچ بازي
  • چو او بر ياد باغ پادشاهست
    سري دارد که بادش در کلاهست
  • چو دايه گفت اين و گل شنيدش
    چو بادي آتشي در سر دويدش
  • بد انسان در دلش افتاد جوشي
    که پيدا شد زهر مويش خروشي