167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

خسرو نامه عطار

  • زبستان سخن در فکر گلروي
    چو سوسن ده زبان شو حال گل گوي
  • دلش در عشق آنگلرخ همي سوخت
    چو شمع از تاب آن فرخ همي سوخت
  • بگل نزديک شد در رنج دوري
    که برخيزد ز دست نا صبوري
  • تنش را ذره ها شد همچو سيماب
    چگونه ذره آرد در هوا تاب
  • ازان خوابي بچشمم مي نيايد
    که آب چشم، خوابم در ربايد
  • مگر خوابم ببست افگند در آب
    که سربگشاد آب از چشم بيخواب
  • منم امشب چوشمعي عمر کوتاه
    چنين در سوز مانده تا سحرگاه
  • مه گردون بداده پشت از خشم
    زده انگشت شب انگشت در چشم
  • همه چوبک زنان بام گردون
    فتاده مست سر،در طشت پرخون
  • گشاده زنگي شب دست ها را
    در آتش کرده مار و اژدها را
  • چو شمعي مانده ام در سوز امشب
    مگر شب را فروشد روز امشب
  • همه شب دايه گل را کوش ميداشت
    در آن بيهوشي او را هوش ميداشت
  • بپهلو در بر آن مه بگرديد
    ميان خاک و خون ره بگرديد
  • بگل گفت اي شده در خون جانم
    بجانم سير کردي از جهانم
  • کجا در تو رسد سگ با قلاده
    چو تو بر گاو افکندي لباده
  • نگر آنمرغ را در دام آري
    وزو نزديک گل پيغام آري
  • بجوش آر از هواي من دماغش
    بچربي روغني کن در چراغش
  • بجنبان آنسر زنجير با او
    ز گل هرمز تو در گل گير بااو
  • چو صبح زود خيز و باد پيماي
    زمانه بر نهاده در دهان ناي
  • کو اکب گشت از گردون گريزان
    شفق شد در کنار خون گريزان
  • بزير آمد ز منظر دايه گل
    بصحن باغ شد در سايه گل
  • چو مرغي در صفير آمد بآواز
    که تا آنمرغ را آرد بپرواز
  • تو خود چون تاب آري مانده تنها
    بتنهايي چمنده در چمنها
  • گسسته خواهندت شد دم بناکام
    در انديش و دمي پيوسته کش جام
  • چو گشتي مست بر روي نگاري
    مراغه کن دمي در مرغزاري