167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

خسرو نامه عطار

  • دو چشم مور صد حلقه گشاده
    ز عنبر بر در پسته نهاده
  • ز لعل او دميده خط شبرنگ
    زرشک افگنده گلگون نعل در سنگ
  • نمود از لب دهان غنچه را دوست
    خط سر سبز او چون غنچه در پوست
  • چو خط او بديدم زين دل تنگ
    شدم در خط چو دل زدشيشه برسنگ
  • چو اول ديدمش در سايه بيد
    بپيش حوض خفته همچو خورشيد
  • کله چون کوژبنهاد و کمر بست
    همه خون در دل من چون جگر بست
  • منم در انتظار مرگ مانده
    وزان شکر گلي بي برگ مانده
  • برو گو توچو ماهي من چو مهري
    چو ذره رقص کن در پيش چهرم
  • کنون اي دايه دل پرداختم من
    ترا دربان اين در ساختم من
  • ترا ياري چنين در پرده ناز
    چرا با من نميگفتي يکي راز
  • ز گفت دايه شد در خشم گلرخ
    بدو گفت اي بتلخي ز هر پاسخ
  • دل خود را بصد در پنددادم
    چو پيمان بستدم سوگند دادم
  • دگر ره دايه شد زان کار دلتنگ
    که گلرا عشق نقشي بود در سنگ
  • سخن را رنگ داد آن مرغ استاد
    باستادي ز در بيرون فرستاد
  • زبانرا در فسون گل چنان کرد
    که بلبل را زبان بند زبان کرد
  • بدست خويش افگندي تو در پاي
    سرخود از يکي تا پاي بر جاي
  • چه خلقي تو چنين آشفته رفتار
    که يک جو مي نگيرد در تو گفتار
  • بچشم تو اگر ديوست پر خشم
    بچشم من چو مردم اوست در چشم
  • دمي نبود که در خوني نگردم
    اگر عاشق شدم خوني نکردم
  • تو ميگفتي بگو، چون گفته شد راز
    شدي در خشم و کردي فتنه آغاز
  • بده آبم چو قرعه بر من افتاد
    که با تو نان من در روغن افتاد
  • شدم در پاي محنت پست تو من
    فرو کوبم بسي از دست تومن
  • سگم خواندي و بانگم برزدي تو
    چو گربه زود در بانگ آمدي تو
  • ترا صدبار گفتم هوش ميدار
    سخن در گوش گير و گوش ميدار
  • زآه و ناله آن ماهپاره
    بيک ره در خروش آمد ستاره