167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

خسرو نامه عطار

  • بشکلي بوالعجب کار جهان بود
    که لعب چرخ با او در ميان بود
  • اگر در جادويي آهنگ کردي
    ز سنگي موم و مومي سنگ کردي
  • چنان در ساحري گيرا نفس بود
    که شيخ نجد با او هيچکس بود
  • دمي کان آتشين دم بر گرفتي
    اگر بر سنگ خواندي در گرفتي
  • سر زلفش پريشان گشته در خاک
    شده توزي لعلش بر سمن چاک
  • دلش در بر چو مرغي پر همي زد
    دمي از دل بر آن دلبر همي زد
  • چنان برقي بجان او در آمد
    که چون رعدي فغان از وي برآمد
  • چو هر دم آتشي در ني نشيند
    چنان آتش بآبي کي نشيند
  • گلي در خون و آتش بوده چندين
    چگونه تاب آرد نيست مشک اين
  • چو آن گنج گهر را باز دادند
    بصدقه گنج زر را در گشادند
  • مگر توزي زرويت ريخت در راه
    که توزي را بريزد پر تو ماه
  • سوي آن باغ رفتم در نظاره
    تماشا چون گلم دل کرد پاره
  • از آن گل آتشي در دل فتادست
    چو آن بلبل که اندر گل فتادست
  • گهي ميگشت در يکدم بصد حال
    گهي ميزد بصد گونه پر و بال
  • گهي در روي گل نظاره ميکرد
    گهي چون گل قبارا پاره ميکرد
  • بآخر آتشي در بلبل افتاد
    ز شاخ سبز پيش آن گل افتاد
  • مرا زان درد آتش در دل افتاد
    ز آتش دود ديدم مشکل افتاد
  • مرا جانيست وان در صدق پيشت
    که جاي صد هزاران صدقه بيشست
  • چو شب شد روز اين در شب افروز
    بباغم گفت دل ميخواهد امروز
  • نديدم در جهان زين حوض خوشتر
    که گويي آب او هست آب کوثر
  • گلاب از نرگسان صد حوض راندم
    ز خجلت در عرق چون حوض ماندم
  • گلم من با شکر در بر نشستم
    شکر بر حوض ديدم عقد بستم
  • پري رويي کزان يک شيشه خوردي
    بافسون صد پري در شيشه کردي
  • چو شد آواز بيست و چار در گوش
    چه بيست و سي که صد بودند مدهوش
  • چو بانگ چنگ در بالا گرفتي
    دل از سينه ره صحرا گرفتي