نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
هفت اورنگ جامي
در
سخن با من بسي گوهر فشاند
ليک از آنها هيچ
در
گوشم نماند
شد فرو
در
جست و جو نابرده رنج
در
نخستين گام پاي او به گنج
ني نصيحت را اثر بودي
در
او
ني سياست کارگر بودي
در
او
آن خوشي
در
بيني ات گردد مهار
در
کشاکش داردت ليل و نهار
زن چه باشد ناقصي
در
عقل و دين
هيچ ناقص نيست
در
عالم چنين
زير پستانش شکم رخشنده نور
در
سفيدي عاج و
در
نرمي سمور
پيش ازان کش لفظ
در
گوش آمدي
معنيش
در
ربقه هوش آمدي
در
لطايف لعل او حاضر جواب
در
دقايق فهم او صافي چو آب
فندق تر ريختي بر خشک تار
در
تر و
در
خشک افکندي شرار
گاه مي شد بلبل آوا
در
غزل
گاه مي زد دست
در
قول و عمل
عاشقي
در
گوشه اي بنشسته بود
گفت و گو با خويش
در
پيوسته بود
بودي القصه به صد مکر و حيل
جلوه گر
در
چشم او
در
هر محل
هيچ نقش و هيچ رنگي ني
در
او
چون رخ آيينه زنگي ني
در
او
خار خاري از خمار شب
در
او
جنبشي از شوق يار شب
در
او
هر کجا از عشق جاني
در
هم است
محنت اندر محنت و غم
در
غم است
نو درختان شاخ
در
شاخ اندر او
در
نوا مرغان گستاخ اندر او
گل
در
آغوش و خراش خار ني
گنج
در
پهلو و رنج مار ني
گاه با طاووس
در
جولانگري
گاه
در
رفتار با کبک دري
خود چه زان بهتر که باشد با تو يار
در
ميان و عيبجويان
در
کنار
آنچه
در
هر چار ازو افتد خلل
در
دل خود کي دهد شاهش محل
روي با ابسال
در
صحرا نهاد
در
فضاي جانفشاني پا نهاد
در
ميان کوره آتش نهاد
در
رداي خصم دين آتش فتاد
شب همي خفتيم
در
آغوش هم
رازگويان روز سر
در
گوش هم
باده هاي دولتش
در
جام ريخت
شهدهاي حکمتش
در
کام ريخت
اوست
در
عالم مفيض خير و شر
اوست
در
گيتي کفيل نفع و ضر
چيست آن دريا که
در
وي بوده اند
وز وصال هم
در
او آسوده اند
در
سخن را که گره کرده اي
در
صدف سينه تو پرورده اي
شاخ شکوفه است ثريا
در
او
سرخ شفق لاله حمرا
در
او
در
تتق ذات تو هر سر که بود
روي
در
آيينه علمت نمود
زلزله
در
گنبد اخضر فکن
يک دو سه قاروره به هم
در
شکن
بارقه لطف درافشان
در
او
ابر عنايت گهر افشان
در
او
سوسن آزاد و زبان
در
زبان
مرغ سحر خيز و فغان
در
فغان
قافيه سنجان چو
در
دل زنند
در
به رخ تيره دلان گل زنند
درج
در
آن غنچه چو اوراق گل
هر چه
در
آفاق چه جزء و چه کل
آنکه خداي همه گنجد
در
او
اين همه پيداست چه سنجد
در
او
در
هوس پير دمي مي زدم
در
طلب وي قدمي مي زدم
در
پي آن کام شدي گام زن
نايره
در
خرمن آرام زن
نيست بجز شهد سعادت
در
او
هر الف انگشت شهادت
در
او
روي
در
آن کن که تو را روي داد
صد
در
اميد به رويت گشاد
روزه گرد آمده
در
دفترت
چون سپر نور کشد
در
برت
تخت زرت آتش و گوهر
در
او
هست درخشنده چو اخگر
در
او
در
پيش القصه
در
آن مرغزار
رفت بر اين قاعده روزي سه چار
در
سر دستار زني صبحگاه
قطره زنان تا
در
اصحاب جاه
لفظ خوش و معني ظاهر
در
او
آب زلال است و جواهر
در
او
خرد
در
ذات او آشفته رايي
طلب
در
راه او بي دست و پايي
يکي از غرب رو
در
شرق کرده
يکي
در
غرب کشتي غرق کرده
چه داند کس که چندين
در
چه کارند
همه تن رو شده رو
در
که دارند
دهانش بود از
در
حقه پر
شد از خون درج مرجان حقه
در
گرفته گرگ و ميش آرام
در
وي
گوزن و شير با هم رام
در
وي
دلش بيدار و چشمش
در
شکر خواب
نديده چشم بخت اين خواب
در
خواب
صفحه قبل
1
...
362
363
364
365
366
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن