167906 مورد در 0.27 ثانیه یافت شد.

خسرو نامه عطار

  • ز عدلش چشمهاي فتنه در خواب
    ز جودش ابر گريان، بحر غرقاب
  • بهر کشور که شه لشکر کشيدي
    در آن کشور کسي لشکر نديدي
  • بقاي ما بلاي ماست ما را
    که راحت در فناي ماست ما را
  • شه از انديشه در شب افروز
    حکيمانرا برخود خواند يک روز
  • کند در دست شستن همت من
    بهشت عدن را طشتي مثمن
  • اگر بر خود بپيچم ز آتش خشم
    ز بيمم آتش آرد آب در چشم
  • اگر گرميم بيند دوزخ، از شرم
    فتد در سردسيري با دلي گرم
  • چو رايم در اسد امد علم زد
    اسد شير علم شد تا که دم زد
  • خطاي ترک در من دايم آمد
    خطا گفتم صوابم خادم آمد
  • کجا در خواب بيند چشم جاني
    ببيداري چو بخت من جواني
  • چو شه را در دل آمد اين بشارت
    دلش گفتي که شادي کرد غارت
  • کنيزي بود قيصر را در ايوان
    که بودش مشتري هندوي دربان
  • نبودي آدمي در روم و بغداد
    بزيبايي آن حور پري زاد
  • در ايوان شد شه قيصر بشبگاه
    نشسته بود آن بت روي چون ماه
  • بچربي گفت جانا در برم کش
    بنقدي بوسه يي دو بر سرم کش
  • چو شه بر تل سيمين برد خيمه
    شد از ياقوت، درج در دو نيمه
  • درآمد آب گرم از بادگيري
    شکر در لب گداخت و ريخت شيري
  • برون شد از جزيره همچو بادي
    که پيکي در رسيدش بامدادي
  • در و دشت از سپاه او سيه شد
    ز بيم شاه رنگ از روي مه شد
  • در آهن غرق کرده همچنان سم
    مگر چشم، از دو گوش اسب تادم
  • نمي افکند جوشن بيم آن بود
    وليکن پاي گاوي در ميان بود
  • کنون بنگر که چرخ حقه کردار
    چگونه مهره گردانيد در کار
  • چو شد بيرون بکرد انديشه آن ماه
    نداد آن گفت را در گوش دل راه
  • گنه نبود بترزين در طبيعت
    مکن با بي گناهي اين صنيعت
  • دل قيصر اگر گردد خبردار
    مرا در خون بگرداند چو برگار