167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

خسرو نامه عطار

  • از آن در راه قلبش منزل آمد
    که پر دل رفت او و پردل آمد
  • وليک ار سنگ در مردم فروزيم
    بت سنگين و سنگين دل بسوزيم
  • چو خصمت کرد جنگ سنگ آغاز
    تو نيزا يشمع دين سنگي در انداز
  • سهيل شرع او را جدي بشناخت
    اديم از بهر نعلينش در انداخت
  • فلک در آستين صد جان برآمد
    بخدمت چون گريبان بر سرآمد
  • چو با جان در طبق پيش آمدش باز
    چو طاق آمد بخدمت شد سرافراز
  • فلک از راه او کحلي طلب کرد
    که در چشم کوا کب شب بشب کرد
  • قلم در پيش او لوحي فرو خواند
    بسي عرش آيه الکرسي بروخواند
  • چو شد القصه در صدر طريقت
    سبق گفت انبيا را از حقيقت
  • اگر سازد و گر سوزد چنان به
    نيم من در ميان حق جاودان به
  • چو او در بندگي داد قدم داد
    خداوندش چنين کوس و علم داد
  • عدد از ماه تا ماهيست در راه
    عدد گم گشت باقي ماند يک ماه
  • چه کژ موييست در چشم تو افلاک
    بيک يک مينگر لا تعدعيناک
  • نظر در عکس اين قوم اصفيااند
    ولاتطرد که عکس نور ما اند
  • ز امت در سخن آمد زماني
    بدو بخشيد امت را جهاني
  • چو در ميمي که ميگويي دو ميمست
    بهريک ميم يک عالم مقيمست
  • چو اين عالم در انعالم نهان شد
    دوميم آمد يکي، وحدت عيان شد
  • چو تشريف لعمرک بر سر افکند
    دو گيسوي مسلسل در بر افکند
  • همه خطها از آن در درج او بود
    که دخل کل عالم خرج او بود
  • زهي در حلقه گيسوت مضمر
    برات هشت خلد و هفت اختر
  • کسي کو در قيامت قطب مردانست
    وزو هفت آسياي چرخ گردانست
  • چو دارد خط خق نقش دل خويش
    چه بنويسد، چنان خطيش در پيش
  • خدا چون خواند در دارالسلامش
    چه خواهد خواند اين خواندن تمامش
  • بسي سرسبزي و نورش از آن بود
    که در سر حقيقت آسمان بود
  • اگر من ذره ام اميدوارم
    که در پرده چو تو خورشيد دارم