167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

اشتر نامه عطار

  • اي دل آخر در فناي او مترس
    چند باشي بازمانده باز پس
  • اي دل آخر چند نازي جان بباز
    در نشيبي چند مي جوئي فراز
  • ره روان رفتند و تو در پرده
    همچنان مي جويي و گم کرده
  • ره روان رفتند و تو درمانده خود
    همچنان در گفتن خود مانده خود
  • راه رو يا اندرين پرده بسوز
    همچو اين واصل در آنجا برفروز
  • ره رو آخر ياز خود بگذر بکل
    يکزمان در سوي خود بنگر بذل
  • راه کن تو تا مگر واصل شوي
    در مراد خود مگر حاصل شوي
  • جان خود ايثار کن در وصل دوست
    تا ببيني يکزمان تو وصل دوست
  • گر بخواهي ماند آنجا گاه باز
    در نشيبي کي ببيني عين راز
  • اين همه گفتم ترا اي جان من
    برده چندين زبانها در سخن
  • چون شوي فاني تو اينجا در صفت
    آنگهي يابي کمال معرفت
  • هر که فاني شد بقاي کل بيافت
    بعد از آن در سوي آن حضرت شتافت
  • هر که فاني شد خرد با او چکار
    در بقاي کل شود کل رستگار
  • چون ترا فاني بخواهد شد عقول
    چند خواهي بد در اينجا بي اصول
  • چون تو فاني مي شوي از خود بمير
    بعد از آن تو حلقه آن در بگير
  • چون تو فاني مي شوي در چند و چون
    گشته تو درميان پرده خون
  • چون تو فاني مي شوي بردار گام
    هر زماني در مکاني دار کام
  • چون تو فاني مي شوي اين جايگاه
    هم در آنجا گرد فاني پيش شاه
  • بگذر از خود سوي حق اشتاب کن
    خويش را در عين فتح الباب کن
  • بگذر از خود يکزمان ايمن مشو
    هر چه پيش آيد در آن ساکن مشو
  • بگذر از خود حق شو و باطل مگوي
    بيش از اين باطل در اين حاصل مجوي
  • باز جوي از خود گذر کن در گذر
    تا کمالي باشدت اندرنظر
  • هر که آمد محرم اسرار گشت
    از خودي در بيخودي بيزار گشت
  • هر که آمد رنج را ديد و بلا
    اندر اين رنج و بلا شد در فنا
  • اي بسا سالک که هالک شد ازين
    گرچه در ره بود مرد راه بين