167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • خنده کردي در گلستان غنچه ها
    شور محشر در نمکدان ريختند
  • در دل هر ذره آن خورشيد هست
    شد ترا آيينه در گل ناپديد
  • در ابر فروغ مه پوشيده نمي ماند
    آن را که تويي در دل سيماي دگردارد
  • در حلقه زلف او دل راست عجب شوري
    در سلسله ديوانه غوغاي دگردارد
  • در سينه خم هر چند بي جوش نمي باشد
    در کاسه سرها مي غوغاي دگردارد
  • اي زياد لعل ميگون تو کام جان لذيذ
    در فراقت در دل شبهاي تار افغان لذيذ
  • در آفتاب توان زير ابر ديد دلير
    جمال يار بود در ته نقاب لذيذ
  • آن تيغ آبدار در آغوش زخم من
    در کام تشنه است چو آب روان لذيذ
  • برگ را در بر گريزاز خودفشاندن جود نيست
    درهم و دينار را در زندگاني کن نثار
  • هست در دست فلاخن نبض سر گردانيم
    چون رگ سنگ است در دستم عنان اختيار
  • جام لبريزي است در گردش ميان ميکشان
    مردمک در حلقه آن چشمهاي پر خمار
  • مردمک راکن نظر در چشم شرم آلود او
    گر نديدي مريم آورده عيسي در کنار
  • در سواد چشم او بنگر نگاه گرم را
    گر نديدي برق در ابر سياه نوبهار
  • يک نظر دزديده در صبح بنا گوش توديد
    پرتو خورشيد شد در ديده روزن غبار
  • در سراي مردم بي برگ چون مهمان شوي
    مهر بر لب زن ،فضولي رابرون در گذار
  • فارغ از دامند مرغان سبک پر در گذار
    خامه رامانع ز جولان نيست مسطر در گذار
  • چون تواند کاه پشت خويش بر ديوارداد؟
    کوه در جايي که باشد همچو صرصر در گذار
  • در شبستاني که من درخواب غفلت رفته ام
    چون سپندگرم جولان است مجمر در گذار
  • در گذار سيل نتوان پشت بر ديوار داد
    در سواد ديده من خواب چون گيرد قرار؟
  • خانه در بسته زندان است بر روشندلان
    در خم و ميناشراب ناب چون گيرد قرار؟
  • آستين در منع اشک ماعبث پيچيده است
    طفل بازيگوش کي در خانه مي گيرد قرار؟
  • آسمان بيهوده در انديشه تسخير ماست
    باده پر زور در مينا نمي گيرد قرار
  • تا نظر بازست، دل در سينه دارد اضطراب
    شمع بي فانوس در صحرا نمي گيرد قرار
  • غير دريا، سيل در هر جا بود زندان اوست
    عاشق شوريده در دنيا نمي گيردقرار
  • در عزاي کوهکن هر نوبهار از بيکسي
    چاک سازد لاله چندين پيرهن در کوهسار