167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

اشتر نامه عطار

  • در صفات من شوي تو بي صفات
    ذات من گردي اگر گردي تو ذات
  • عاشق آسا آمدي در سوي من
    هم بديدي رمزهاي کوي من
  • آنچه در مفهوم تو آمد يقين
    همچنان راهست تو هم راه بين
  • آن کمال ديگرست اندر جهان
    در ميان پرده ها گشته نهان
  • در نگر کاين سر هم از خود رفته است
    تو چنان داني که از خودرفته است
  • اين زمان هم با خود و هم بيخودست
    در مقام کل فتاده بي خودست
  • راز ما ميداند او اين جايگاه
    باز مانده در درون پرده گاه
  • اين زمان اندر نظر او بيهش است
    در چنان بيهوشي او خوش خوشست
  • برق استغنا چنان آيد ز دور
    آتشي گردد در آنجا همچو نور
  • عشق ما اينست هم در عاقبت
    ره نداني تا که جويي عافيت
  • عشق ما هرگز نداند عقل بين
    در گمان هرگز کجا باشد يقين
  • رمز من نه عقل داند اندرين
    در گمانت عقل کي يابد يقين
  • آتشش از پاي تا سر در گرفت
    خوش همي سوزيد و خاکستر گرفت
  • همچنان در عشق پا تا سر ببود
    بود آوازش ولي صورت نبود
  • همچنان مي گفت اي کلي شده
    کام خود در عاقبت تو بستده
  • هست گشتم نيستم در پرده من
    پرده ها کرده همي بر گرد من
  • وارهيدم من ازين رنج و الم
    بي وجودم روح پاکم در عدم
  • در تن و بي تن چو تنها گشته ام
    اين زمان بي تن بخون آغشته ام
  • در تو گم گشتم چو تنها آمدم
    بي تنم اما چو شيدا آمدم
  • پرده ام نه پرده ام در پرده ام
    نه چو سالک اين زمان ره کرده ام
  • راز دارم از تو اما در نهان
    بي خودم اما حقيقت بر عيان
  • واصلم در ذات تو فاني شده
    از برون پرده اعياني شده
  • واصلم در ذات تو افتاده من
    سر بسوي حکم تو بنهاده من
  • عقل و جان ايثار کردم زين مقام
    تا شدم در ذات تو فاني تمام
  • عقل بيرون ماند و شد در پرده او
    همچو تو، من خويشتن گم کرده او