167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

اشتر نامه عطار

  • شرح اين آيينه بسياري بگفت
    در اين معني عجايب او بسفت
  • گر ترا توفيق در کار افکند
    راه اين پرده تمامت بردرد
  • گر نباشد عشق در کون و مکان
    کي شود هرگز ترا عين عيان
  • آينه است اين عشق و دل شيدا نمود
    هر چه بد در آينه پيدا نمود
  • آينه اول ب آتش در کنند
    بعد از آن آن را بخاکستر کنند
  • صيقلي چون آينه دارد بدست
    پس کند او را در آن حالي بدست
  • عکس خود اول ببيند اندرو
    بار ديگر در نهد صيقل درو
  • آينه در پرده گر باشد مدام
    کي ترا بنمايدت عکسي تمام
  • آينه چون زنگ باشد روي را
    تف زنگ آرد در آنجا موي را
  • موي در آئينه تو هرگز مکن
    تا نگردد کم ترا سر سخن
  • آينه چون از غلاف آيد برون
    در نمودن باشد او عين فنون
  • آينه عشقست اندر دل نهان
    در ميان جان جمال حق عيان
  • آينه چون اين زمان در پرده است
    از تف آن راه جان گم کرده است
  • معني آئينه را تو باز بين
    در درون دل تو صاحب راز بين
  • تن ترا از هر رهي برده خلاف
    هست بگرفته در آئينه غلاف
  • پاک کن آئينه را در هر نفس
    پيش او شو تا نماني باز پس
  • هر که او در راه استادست باز
    همچنان کز راه افتادست باز
  • عاقبت آن سالک اندر پرده ها
    بود و مي شد از يقين در پرده ها
  • ديد ناگه پرده سبز و لطيف
    در پس پرده يکي پير شريف
  • پرده را در گرد او زين نور بود
    گرچه آن پرده تمامت نور بود
  • باز جاي خود شدي جوهر همي
    روشني دادي در آنجا عالمي
  • خون گرفتندي ز جوهر در زمان
    درچکيدي هر زمان خون از دهان
  • پير ناپيدا شدي در عکس آن
    راه بين چون ديد حيران گشت از آن
  • در کنارش چون سر افتاده شدي
    پير آن را ناگهان خود بستدي
  • بر سر صندوق کرده باز رو
    پس نهادي سر در آنجا باز او