167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.

اشتر نامه عطار

  • عشق بد مغز تمامت کاينات
    راه برده در صفات نور ذات
  • راز خود با عاشقان خود بگفت
    هر کسي بر گونه اين در بسفت
  • در درياي حقيقي باز يافت
    همچو او ديگر کسي هرگز نيافت
  • عشق مغزي مينمايد سوي دوست
    تو بماندي در ميانه جمله پوست
  • گر ترا خود عقل و جان باشد قبول
    کي شوي در عشق تو صاحب وصول
  • صورت عقلست در نقلي از آن
    کي خبر يابي ز سر بي نشان
  • چون بماندي در مقام عقل تو
    گوش کن از هر کسي هر نقل تو
  • عقل کل چون مر ترا صورت بديد
    در مقام جمع حشمت آرميد
  • چون تو بر عقل اين ره کل ميروي
    پاي بسته در بن ذل ميروي
  • آتشي در پيش و راهي سخت دور
    تن ضعيف و دل شده از وي نفور
  • آتش طبعيت پر از مشعله
    در دل تو او فکنده ولوله
  • آتش طبعيت با راي و هوس
    زان بماندي در پس پرده ز پس
  • اندر آتش هيچکس چون خوش بود
    زآنکه آتش در زمستان خوش بود
  • خوش تو اندر راستي خوش خوشي
    پاي تا سر در درون آتشي
  • خواب در آتش کني هر لحظه تو
    کي تواني کرد راه پرده تو
  • اي دريغا آتشت در راه شد
    همرهي ناخوش ترا همراه شد
  • آتش معني نسوزد عاشقان
    ليک عاشق خويش را سوزد در آن
  • انبيا را آتش معني بدست
    ليک ايشان را در آن دعوي بدست
  • هر که او تسليم شد در آتشش
    گشت ريحان و گل آنجا آتشش
  • کل آتش چون خليل کل پديد
    بعد از آن گلها در آنجا بشکفيد
  • تن فدا مانند ابراهيم کن
    جان خود در راه او تسليم کن
  • تن فدا کن هر زمان در راه حق
    تا شود اين جان تو آگاه حق
  • دل ترا آئينه کون و مکان
    اين زمان در صورت حسي نهان
  • زنگ شرک آورده در وي بسي
    کي نمايد مر ترا زين سربسي
  • تا بدين آئينه تو راهي بري
    در زماني هر دو عالم بنگري