167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
اشتر نامه عطار
قيمت اين سر دل بشناخت او
من ندانم تا که انوارش چه بود
من ازين درمانده ام اندر تعب
يک دمم در پرده هم آواز کن
در ميان پرده سرگردان شده
کل مقصود من از دو جهان توئي
عاقبت مقصود من آن جا بداد
از چه ما را اندرين ره کرده
در زبان تو چو گويان آمدم
پرده عجزم درينجا کاذبست
همچو ديگر بار گم کرده مشو
روي سوي بي دل غمهاش کن
مر مرا زين کار کلي وارهان
پرده ام در پرده ام پرده دران
هم در آنجا بايدم جويان شده
کز تو نيکي ديده ام از خويش بد
يک نفس در پرده ام همراز کن
خويش را در پرده ها گم کرده
پرده دل را کنون ره برده
در درون پرده مي بينم دوي
بند را هم در دوئي پرده بدست
مر مرا اين پيشگاه آمد پناه
تا مگر حاصل شود کلي نفس
ليک رازت بي برو گم کرده است
راز اعيان ميکنم در ذوق تو