167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • در قبضه سعي است کليد در روزي
    شير از کشش طفل ز پستان بدر آيد
  • در سوزش دل کوش که در مزرعه امکان
    تخمي که شود سوخته از خاک برآيد
  • در زير فلک همت عالي نتوان يافت
    در بيضه محال است پر و بال برآيد
  • احرامي هر کس بود از پرده پندار
    در کعبه رود از در بتخانه برآيد
  • در بحر سر از حلقه گرداب برآرد
    هر کس که کمر در ره سيلاب گشايد
  • در ديده اين بي بصران عالم انوار
    زنگي است که در آينه تارنمايد
  • در عالم امکان چه قدر جلوه کند عشق
    از چرخ در آيينه چه مقدارنمايد
  • ظاهر نشود در دل نادان اثر حرف
    در پيش نفس آينه تار مداريد
  • در مغز بهاراين چه نسيم است ببوييد
    در دست جهان اين چه نگارست ببينيد
  • آن نوش که در نيش نهان است بجوييد
    آن گنج که در کسوت مارست ببينيد
  • در جامه خودچاک زدن بي سببي نيست
    در پيرهن غنچه چه خارست ببينيد
  • در آستين نگيرد دست کريم آرام
    در آتش است نعلش ابري که آب دارد
  • در زير چرخ هر کس خواهد نفس کند راست
    فکر نفس کشيدن در زير آب دارد
  • ناسازگاريي هست در خوي گلعذاران
    کو يوسفي که گرگي در پيرهن ندارد
  • چون شمع سرگرانان در زير پا نبينند
    پاي چراغ نوري در انجمن ندارد
  • در دامن صدف کي در يتيم ماند
    شد گوشوار گردون عيسي چو بي پدر شد
  • دل در فلک حصاري از راه عقل وهوش است
    در لامکان کند سيرجاني که بيخبر شد
  • در روستاي مشرب هرروز روز عيدست
    در شهربند مذهب سالي دو عيد باشد
  • در امتحان زلفش دل پاي کرد قايم
    در پله فلاخن اين سنگ کم نيامد
  • در پيش پا فتاده است مستي وهوشياري
    در هرکه هرچه باشدرفتارمي نمايد
  • ز شرم عفو نگردد سفيد در صف محشر
    کسي که در کف خود نامه سياه ندارد
  • زبان لاف بريده است در قلمرو معني
    حباب قلزم ما باد در کلاه ندارد
  • سعادتي که دهد خاکمال بال هما را
    در آن سرست که در سايه نهال تو باشد
  • سفر مي کني در رکاب جنون کن
    خرد در سفر دست و پايي ندارد
  • من آن روز در مغز دولت رسيدم
    که در استخوان سگ شريک هما شد