167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

اشتر نامه عطار

  • بگذر اين ره تو ممان در پرده باز
    گرنه بازيها کند اين پرده باز
  • چند ماني در نهاد خويشتن
    بگذر از اين پرده هاي جان و تن
  • پس قدم در راه بنهاد و برفت
    برق وار اندر ره افتاد و برفت
  • مي شد اندر ره عيان اندر نهان
    باز ميگرديد او در هر زمان
  • من چنين حيران در اين راه دراز
    تن ضعيف و دل نزار و جان گداز
  • اين بلاي خلق بر من جور کرد
    اين چنين از پرده ام در دور کرد
  • کار من در عاقبت پيدا شود
    تا درين راهم رهي پيدا شود
  • اين همه سعي تو گردد ناپديد
    کي در آن حضرت همي خواهي رسيد
  • رهنمايم کيست در راه يقين
    تا مگر بيرون شوم از کفر و دين
  • راه مي بريد تا جائي رسيد
    خود در آنجاگاه ناگه پرده ديد
  • رفعت او از بلندي ساز داشت
    در درون پرده يک آواز داشت
  • بود آوازي درون پرده در
    بي خود آواز آمدي ز آنجا بدر
  • بر سر آن خيمه در زير علم
    ديد پيري ترک روي دل دژم
  • نور رويش شعله در زير علم
    مي زدي چون برق هر دم دم بدم
  • از کمال و رفعت او آن جايگاه
    داشت تيغي تيز در دستش نگاه
  • يک تني افتاده سر در پيش او
    تن شده بي جان ز زخم نيش او
  • آن تن افتاده بخون در زار زار
    اوفتاده پيش پرده تن نزار
  • هر زمان در خون طپيدي تن برش
    سر نهان گشتي هم از پيش سرش
  • نور روي او بگرد تن شدي
    تا در آن ساعت وجودش بستدي
  • تيغ لرزان در کف او همچو آب
    بوده سبز و آبدار و چون سذاب
  • هر که زين اسرار ما آگاه شد
    در درون پرده مرد راه شد
  • گرد سر در تيغ او گردان شدي
    پرده از هيبت برو لرزان شدي
  • سر به پيش تيغ گردان آمدي
    تن در افتادي و بي جان آمدي
  • ديد شخصي جسم و دل بگداخته
    جان خود در راه حيرت باخته
  • چون نظر در روي او افکند او
    سستيي بر حال او افکند او