167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

اشتر نامه عطار

  • گر ترا شه در دهد زين بحر راز
    وارهي يکسر ز زهر و قهر باز
  • شه مرا در داد از من فوت شد
    جان من زين درد اندر موت شد
  • عاقلي گفتش که تو شوريده
    تو مگر در خواب گنجي ديده
  • تو نداني اين سخن اسرار ماست
    از کجا آيد ترا در ديده راست
  • که من آن در را ربايم گنج چيست
    اندر آنجا گنج و زر از بهر کيست
  • چون مرا در گشت پيدا آنزمان
    گنج گوهر چه و گنج آسمان
  • در بعمري آيد از بحري برون
    ليک گنجم هست بسياري برون
  • عاقلان در سوي کل حيران شدند
    بر مثال ذره سرگردان شدند
  • اي دريغا رنج برد و سعيها
    در زماني گشت منثور و هبا
  • کس نديد آن در تو از خود بازياب
    بار ديگر اندر اين ره بازياب
  • هم اميدي دار بر اميد حق
    تا مگر آيد ترا در ره سبق
  • رو بر شاه و دگر در بازياب
    ديدن او را دگر اعزاز ياب
  • چون ترا باري دگر بخشد همان
    ميشود آن در درجانت نهان
  • هم از آن دريا بيابي باز در
    بيش ازين آخر مگو بسيار پر
  • اي چو تو دري دگر در نامدست
    از چه اين گفتار تو برآمدست
  • اين چه درهايست مکنون آمده
    از بن در مايه بيرون آمده
  • اين چنين درها که هست در قعر جان
    حاصل آن گشت اين کون و مکان
  • قيمت اين در نداند هيچکس
    جز نفخت فيه من روحي و بس
  • تو ز دست خويش آسان داده
    در طلب بسيار تو جان داده
  • اي بداده جوهر در رايگان
    جوهر تو بي نشان و بانشان
  • هست جوياي تو بسياري درين
    تا ورا بدهي تو اين در ثمين
  • چونکه بستاند در از تو گم شود
    همچو يک قطره که با قلزم شود
  • بعد از آن در راه تو گم مي شود
    با وجود جسم هم گم مي شود
  • در کند گم باز يابد پيش تو
    گرچه بسياري بود هم پيش تو
  • رنج بايد برد تا گنج آيدت
    گنج در دست تو بي رنج آيدت