167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • در سينه نهان گريه مستانه نگردد
    سيلاب گره در دل ويرانه نگردد
  • روزي به در خانه او بي طلب آيد
    درويش اگر بر در هر خانه نگردد
  • صائب شرر جان چه کند در تن خاکي
    چون شعله نفس در جگر سنگ برآرد
  • در فقر وفنا کوش که جمعيت خاطر
    فرش است در آن خانه که اسباب ندارد
  • در چشم غلط بين تو ديوست وگرنه
    در شيشه فلک غير پريزاد ندارد
  • در خانه در بسته حضور ست فزونتر
    رشک است بر آن کس که دل شاد ندارد
  • دل در خم آن زلف ندانم به چه روزست
    در خانه تاريک گهر رنگ ندارد
  • در سينه عشاق هوس راه ندارد
    در مجمر ما شعله خس راه ندارد
  • انديشه تکليف در اقليم جنون نيست
    در کوچه زنجير عسس راه ندارد
  • اي هرزه درا در گذر از همرهي ما
    در قافله عشق جرس راه ندارد
  • چون آبله در ظاهر اگر رنگ ندارم
    در پرده غيب است بهارم چه توان کرد
  • در سايه شمشاد و گل آرام ندارد
    تا آب روان سرو ترا در نظر آورد
  • در هر هنري دست دگر بود چو سروم
    در جيب ز افسردگيم زنگ برآورد
  • در نشأه سردرگم جان را نبردم
    هرچند که در جام من اين باده کهن شد
  • در بزم نگاري که ز خود صبر ندارد
    در خلوت آيينه چه پرداخته باشد
  • در آب حيات آمده بر سنگ سبويش
    در بحر حبابي که نفش باخته باشد
  • مکتوب مرا در بغل خود که گذارد
    در کوي توگر رخنه ديوار نباشد
  • آن بلبل مستم که اگر در شکن دام
    در بال گره افتدش ار دانه نداند
  • در کام ودهن آب شود ميوه جنت
    در دل چه خيال است که پيکان تو يابند
  • هر چند که در پرده شرمندنکويان
    چون باز نظر دوخته در فکر شکارند
  • در ريختن دل همه چون باد خزانند
    در پرورش جان همه چون ابر بهارند
  • تا حسن گلو سوز تو در جان شرر افکند
    در سينه من داغ مکرر سپر افکند
  • در دامن تسليم در آويز که چون تاک
    هردم نتوان دست به شاخ دگر افکند
  • در قبضه آه است کليد در مقصود
    اي واي به من صائب اگر آه نمي بود
  • گر در بغل غنچه فردوس درآيم
    چون چاک گريبان قفس در نظر آيد