167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

اشتر نامه عطار

  • راه او روشن شده پر نور بين
    هست در علم عيان عين اليقين
  • نور جان اشيا همه يکبار ديد
    بعد از آن در هفت و پنج و چار ديد
  • نور جان در آسمانست و زمين
    نور جان اندر مکانست و مکين
  • در ميان جمله من روح اللهم
    از کمال سر جانان آگهم
  • همچو من پيغمبري ديگر نبود
    سر روح الله ما را در ربود
  • در نهان، سر هويدا يافتم
    هر چه پنهان بود پيدا يافتم
  • با شما ناطق شدم اندر شکم
    گفتم اسرار نهاني در عدم
  • همچنان شرکست در جان شما
    تا چه آيد بر تن و جان شما
  • گفت ما را در بر عيسي بريد
    هر چه گويد بار ديگر بشنويد
  • در زمان نزديک عيسي خوش نشست
    گشت خاموش و لبان خود به بست
  • نيک گفتي از ميان تو مهتري
    در کمال عقل از اينها بهتري
  • در نگر تا اين خسان از بهر من
    چه همي جويند از دل قهر من
  • هرچه در انجيل آمد از خدا
    سر اسرارست و گفتار خدا
  • جان ايشان از خدا نه آگه است
    مي ندانند و بلاشان در رهست
  • تا بلا زيشان بگرداند بکل
    ورنه افتند اين مکان در عين ذل
  • گر چنانست اين که او پيغمبرست
    در ميان ما کنون او رهبرست
  • هست آن گوري کنون چون بيضه
    در ميان گور ديگر رخنه
  • بود بنوشته که اي عيسي پاک
    چون رسي ما را دمي در روي خاک
  • روي عالم بود در فرمان من
    هرچه بد اندر جهان، بد آن من
  • ششصد و چل پادشه از هر ديار
    بود در فرمان من، من شهريار
  • من وطن در ملک يونان داشتم
    لشکر و گنج فراوان داشتم
  • در بسيط کشور شادي و کام
    بوده ام اندر دو گيتي نيکنام
  • سالها در دور گردون دم زدم
    داد خود از چرخ گردون بستدم
  • مر مرا بد ماه رويان بيشمار
    شاد ميبودم در آن ملک و ديار
  • هيچکس در دور من خود غم نديد
    همچو من شاهي دگر عالم نديد