167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.

اشتر نامه عطار

  • خوي با مرغان ديگر کرده بود
    روي در هر جايگه آورده بود
  • زحمت مرغان ديگر او نداشت
    هر زمان در مسکني سر ميفراشت
  • از قضا يکروز مرغي چند ديد
    از هوا در سوي آن مرغان پريد
  • ميوه هاي رنگ رنگ از شاخسار
    او فتاده در ميان جويبار
  • بلبل و قمري در آنجا بيشمار
    بر نشسته بر سر هر شاخسار
  • سبزه هاي خوب و خوش رسته در آن
    چشمه هاي نازنين، آب روان
  • شاهباز از روي چرخ آنجا بديد
    بانک آن مرغان در آنجاگه شنيد
  • در نشاط آمد چو آنجا جاي ديد
    چون بهشتي مسکن و ماواي ديد
  • شاهباز آمد بدام او نشست
    در کشيد او دام و پايش هر دو بست
  • شاهباز از جاي خود پرواز کرد
    پاي ها در بند و پرها باز کرد
  • گفت آوخ کار من از دست شد
    چون کنم چون پاي من در شست شد
  • چون کنم تا خود برون آيم ازين
    من چه دانستم که افتم در کمين
  • مرد صياد آمد آنگه در برش
    دست کرد و بر گرفت انگه پرش
  • گفت اين را من به پيش شه برم
    کام خود را باز در چنگ آورم
  • وقت آن آمد که غمها در گذشت
    با که گويم اينزمان من سر گذشت
  • وقت آن آمد که فرزندان من
    در خوشي بينند جسم و جان من
  • شاد باش و راه را در پيش گير
    آنگه از سلطان مراد خويش گير
  • سالها خونابه پر خورده ام
    رنجها در دام بازي برده ام
  • آنشب او را در قفس کردش بخواب
    روز ديگر چون برآمد آفتاب
  • اين کجا بد از کجا دريافتي
    مژدگاني اين زمان در يافتي
  • در زمان درخواست از گنجينه دار
    گفت اکنون پيش آور تو کنار
  • هر دمش صياد دولت پيش بود
    در ميان عز و دولت بيش بود
  • هر زمان در خويش عزت بيش کن
    چاره اين درد جان ريش کن
  • اي تو شهباز و ز شه گشته جدا
    در ميان خلق گشته مبتلا
  • شاهباز حضرت قدسي به بين
    ذره از راه خود شو در يقين