167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

اشتر نامه عطار

  • راه عشقست اين وراه کوي دوست
    راه رو تا دررسي در کوي دوست
  • اندرين ره رازها بر گفته اند
    در معني را بمعني سفته اند
  • باز بعضي در صور يک بين شدند
    باز بعضي مانده و خودبين شدند
  • باز بعضي خوار مانده در جنون
    باز بعضي گفتشان آمد فنون
  • باز بعضي خوار و ناپروا شدند
    در ميان خلق، تن رسوا شدند
  • باز بعضي تن ضعيف و جان نزار
    خرقه در فقر کردند اختيار
  • باز بعضي کنج بگزيدند و درد
    تا فناي شوق آيد در نبرد
  • باز بعضي ناطق و پرگو شدند
    در بر چوگان تن، چون گو شدند
  • باز بعضي در جدل جهال وار
    آمدند و قيل کردند اختيار
  • باز بعضي کنج کردند اختيار
    تن فرو دادند در صبر و قرار
  • باز بعضي عقل را عاشق شدند
    در مقام عقل خود صادق شدند
  • باز بعضي عاشق و حيران شدند
    در ره توحيد، بي برهان شدند
  • برگذر زين چار طبع و شش جهت
    تا به بيني کل جان، در عافيت
  • آنکه او در قيد دنيا مبتلاست
    او کجا مستوجب راه بقاست
  • آنکه او شايسته آيد پيش شاه
    کي تواند کرد در غيري نگاه
  • آنکه او در صحبت سلطان بود
    هر چه گويد پادشه را آن بود
  • راز سلطان گوش داري در دلست
    حل شود اين جايگه هر مشکلست
  • هر که او در پيش شه شد رازدار
    زان توان دانست هر ترتيب کار
  • راه کن تا بر در سلطان شوي
    ورنه تو چون چرخ سرگردان شوي
  • راه کن در گفت وگوي تن ممان
    سر اسرار حرم را باز دان
  • قافله رفتند و تو در خوابگاه
    کي تواند کرد، مرد خفته راه
  • بود وقتي در ره حج قافله
    راه دور و رهروان پرمشغله
  • در ميان قافله بد رهروي
    هر دو گوشش بود کر، مي نشنوي
  • رفت و کر از خواب خوش بيدار کرد
    اين سخن در گوش کر تکرار کرد
  • مرد گفت اي کر چرا درمانده
    بر مثال حلقه بر در مانده