167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

اشتر نامه عطار

  • گر عمر يک دره دار شرع بود
    دائما در زهد و شوق و ورع بود
  • در دل او بود مکنونات غيب
    زان برآوردي يد بيضا ز جيب
  • راز خود با هيچ کس هرگز نگفت
    در شبانروزي يکي ساعت نخفت
  • موج ميزد در دلش درياي راز
    بود او سر حقيقت بي مجاز
  • سالک آن باشد که در ياران او
    دوست دارد مر وفاداران او
  • جان خود ايثار کردند از يقين
    در گذشتند از مکان و از مکين
  • ذات چه بود جزو و کل با يکدگر
    جملگي يک گشته در زير و زبر
  • عين چه بود در تجلي گم شدن
    قطره نامانده و قلزم شدن
  • عشق چه بود ذات اشيا يافتن
    در نهان سر هويدا يافتن
  • شمس چه بود پرتوي از نور ذات
    از رموز عشق گردان در صفات
  • ماه چه بود سالکي حيران شده
    در فناي او فتان خيزان شده
  • باد چه بود نيستي در نيستي
    جهد کن تا تااندرين ره نيستي
  • بحر چه بود در مکنون دادنست
    از وصال دل بر افتادنست
  • عقل چه بود پرفضولي گفتن است
    در ناسفته بدانش سفتن است
  • خوف چه بود نقش صورت ديدنست
    پاي تا سر در کدورت ديدنست
  • امن چه بود در حضور لامکان
    اوفتاده محو کرده جسم و جان
  • ذوق چه بود در وصال خويش نه
    جملگي يک گشته و پس پيش نه
  • حال چه بود بازگشتن در مکان
    يافته سر معاني هر زمان
  • در درون کعبه خود را محو کن
    راز جانان مي شنو تو بي سخن
  • ذات مخفي دان يقين اندر صفات
    گاه اندر ذات و گه در کاينات
  • پنجمين مريخ را باشد ببين
    از براي جان تو در خشم و کين
  • مشتري جامه کبود اندر ششم
    پاي تا سر در تحير گشته گم
  • در سلوک هفتمين دايم زحل
    تا کند او مشکلات چرخ حل
  • در تک اين دير حيران مانده
    چون کنم دربند و زندان مانده
  • هر چه داري در نظر بت آن بود
    بت پرستي مر ترا لابد بود