167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

هيلاج نامه عطار

  • ب آبي گشته قانع در اينجا
    کجا آخر تواني خورد دريا
  • در اين ظلمات اينجاگه خوش آمد
    مقامت عين آب و آتش آمد
  • در اين آتشکده مغرور گشتي
    نخورده آبي از وي دور گشتي
  • اگر ره کرده در سوي منزل
    رسيدستي بگو اينجا تو از دل
  • اگر داري خبر از جان جانان
    نظر کن بحر کل در عشق عيان
  • تو خضر اکنون بدان اسرار منصور
    که هستي بر يقين در دار منصور
  • ترا کار است دايم در سر بحر
    کجا داني شدن تو اندرين قصر
  • اگر ره برده اندر سر آب
    درون رو در ميان بحر غرقاب
  • در آن خلوت چو بيني روي او باز
    سلام ما رسان او را سرافراز
  • بگو اسرار او با ما در اينجا
    که ترا ميگويد منصور دانا
  • چنان باش اندر اينجا لابالا
    که باشد در يکي عين تولا
  • عدم کن بود خود تا باز بيني
    در اينجا بود آندل باز بيني
  • مرا بر دار کن کز پيش گفتم
    ترا اين در معني کل بسفتم
  • هميگويم اناالحق در جهان من
    دمي گويم اناالحق راز جان من
  • شب وصل است امشب خضر ديگر
    در امشب از عيان ما تو برخور
  • شب وصل است و روز اصل بيني
    تو در بغداد ما را وصل بيني
  • شب وصلست و ما را روز آمد
    در اينجا يار جان افروز آمد
  • تو بردارش شناسا گرد آخر
    چو اسرارش شود در عشق ظاهر
  • که دارد در عيان صاحبقراني
    تو بر دارش نظر کن تا بداني
  • ز احمد بر دار از من عيان شو
    ز احمد راز دانو در نهان شو
  • حقيقت مصطفي عين خدا بود
    از آن منصور شد در عشق معبود
  • بگفت اين و بشد در قعر دريا
    فتاد اندر ميان بحر غوغا
  • دمادم موج ميزد بحر الحق
    در اينجا شورش او بود الحق
  • همه اسرار او پنهان نباشد
    سخن با عاشقاان در جان نباشد
  • ترا توفيق اينجا بايدت يافت
    در اينجا راز يکتا بايدت يافت