167906 مورد در 0.11 ثانیه یافت شد.

هيلاج نامه عطار

  • باو گفتم که او ايندم کجايست
    تو ميداني که ايندم در چه جايست
  • بگو اسرار او تا من بدانم
    در اين سر نهان روشن بدانم
  • تو او را ديد خواهي جاودانه
    ازو بنگر رموزش در ميانه
  • نمودي باز بين از واصل راه
    که او ديده است بيشک در مکان شاه
  • چو سر عشق در منصور آمد
    از آن درآخر او مشهور آمد
  • چنان ايندم دمي دارد در آفاق
    که جز او نيست اندر جزو و کل طاق
  • همه با دست اينجا در حقيقت
    سپرده او يقين راه شريعت
  • همه يار است ره بسپرده اينجا
    نه همچون ديگران در پرده اينجا
  • چنان در سر قربت پايدار است
    که گوئي دايما بر روي دار است
  • حقيقت ذات حق در اوست موجود
    ميان عاشقان کل اوست موجود
  • يقين منصور حق در کاينات اوست
    نمود واصلان و سر ذات اوست
  • ازل را با ابد کردست پيوند
    در آنجاگه گشاده بند از بند
  • هر آن قدري که آنجا يافت احمد
    که بد در عشق محمود و مؤيد
  • از آن منصور احمد بود در راز
    که اسرار يقينم گفته سرباز
  • از آن او را حقيقت کل معاني
    که زد دم در يقين از من رآني
  • يقين منصور از وي گشت حاصل
    مر او را جان جان در عشق واصل
  • ازو منصور اينجا در يقين است
    خدا گشته بکلي پيش بين است
  • ازو منصور دم زد آخر کار
    کنون خواهد شدن در آخر کار
  • در آندريا من او را دوش ديدم
    ز عشق او را به کل بيهوش ديدم
  • چنان مستغرق درياي لا بود
    که گوئي در جهان عين فنا بود
  • بسي بگريست دمدم شاه عشاق
    صدا زد آنگهي در کل آفاق
  • اناالحق نيز ما با او هم بگفتند
    صدفها در معني هم بسفتند
  • دمي خوش من که خضرم اندر اينجا
    از آن بگشاد کل بر من در اينجا
  • درم بگشاد آندم در نمودار
    ز هر سو باز ديدم من رخ يار
  • ز نانگه روي در سوي من آورد
    که ايخضر از چه هستي صاحب درد