167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

هيلاج نامه عطار

  • نگه ميدار گفتش در دل و جان
    که عالم صورتت دادست جانان
  • اگر جانان حقيقت اوست تحقيق
    که او دارد يقين در شرع توفيق
  • کسي کوپاي بر بالا نهاده است
    ز بالا ناگهي در سر فتاده است
  • حقيقت ذات ذاتم در صفاتم
    حقيقت شد يقين چون نور ذاتم
  • بگفت او چنان مغرور افتاد
    چراغ وصل او شد کشته در باد
  • ضيا زو رفت و در تاريکي افتاد
    که از اعيان شرع او دور افتاد
  • حقيقت در شريعت دان يقين تو
    شريعت دان يقين عين اليقين تو
  • اگرچه جمله در تحقيق اويست
    بدي بد دان و نيکي خود نکويست
  • حقيقت اصل شرع احمد آمد
    که در اسرار او نيک و بد آمد
  • وگر کافر بود همچون مسلمان
    لکم دين گفت حق در سر قرآن
  • همه از او شده پيدا در اينجا
    همه از اوست گويا اندر اينجا
  • چو چيزي مرد را اينجا نمودند
    بيکره بود جانش در ربودند
  • وليکن چون نه او در خانه باشد
    بنزدم بيشکي ديوانه باشد
  • سراسر گفت او در عشق پيداست
    وليکن اينسخن ني گفته ماست
  • اگر اينمرد راه اين کرده باشد
    نه همچون ديگران در پرده باشد
  • همين بد جملگي من مي ستودم
    که در عين ازل ذات تو بودم
  • تو گفتي راز بهر او در اينجا
    شنفتم قصه آن ليل و دريا
  • تو گفتي راز بهر او در اينجا
    بيا ايدلبر و اي يار زيبا
  • دو سال و نيم با هم يار بوديم
    ز ديد خويش در اسرار بوديم
  • بچشم خود در آنشب راز ديدي
    دگر امروز ما را باز ديدي
  • که ميداني از رازي که ما راست
    در اينجاگه نمودستم من آنراست
  • جوابت داد او از شرع و از فرع
    مرا ديوانه ميخوانيد و در صرع
  • حقيقت پرده ام شد پاره پاره
    تمامت اهل دل در من نظاره
  • خدا بود و بود پيوسته هر جا
    کنون در ذات با امروز پيدا
  • چو او در جان ما همخانه باشد
    کجا منصور کل ديوانه باشد