167906 مورد در 0.18 ثانیه یافت شد.

هيلاج نامه عطار

  • خدايم من نشسته سوي کشتي
    در اين اسرار شيخا چون گذشتي
  • همه در من من اندر خود نشسته
    مهار عشق را بر جمله بسته
  • بدستم آسمانها و زمين است
    مرا خورشيد در مهر نگين است
  • به بين شيخا درون بحر هستي
    مرا اينجا خدايم در پرستي
  • من اينجا بر سر کشتي اسرار
    درون بحر هستم در شهوار
  • همه ذرات اند از من پديدار
    منم در وصل خود خود را خريدار
  • درون جمله اينجا راز بينم
    کجا در دار خود را باز بينم
  • که بنگر هان چو تو شيخ کبيري
    بمانده در کف صورت اسيري
  • مرا هم صورتست و ذات و معني
    منم پيوسته در آيات و معني
  • درين بحر فنا بودم گرفتار
    دو روزي با تو در درياي اسرار
  • چنين خواهد بدن گر باز بيني
    مرا در عشق صاحب راز بيني
  • بدرياي فنا خواهم شدن کل
    که تا يابي چو ما در عين آن ذل
  • يکي زآن جمع نادان بود درحال
    بناداني زبان بگشاد در قال
  • منم خورشيد و تو ذرات مائي
    کجا در عين اين آيات مائي
  • مرا زيبد که در کشتي و دريا
    کنم اسرار خود اين لحظه پيدا
  • کنون خواهم شدن تا ديد جانان
    درون قعر در توحيد جانان
  • در اين بحر معاني غوطه آرم
    نهان خواهم شد آنکو پايدارم
  • ز بهر عزت تو ايسرافراز
    بماندم من در اين گفتارها باز
  • وليکن صبر دارم در حضورم
    ز اسم من به بين اسم صبورم
  • کنون چون يار در جانست ما را
    چو خورشيد است جانانست ما را
  • در امشب سر ما بنگر يقين تو
    درون جان و دل شو پيش بين تو
  • کنون داني که کل منصور باشد
    در اين گفتارها معذور باشد
  • چو منصور است در جانت نظر کن
    دل و جانت ز راز ما خبر کن
  • چو تو شاهي دگر بر تخت اسرار
    که هستي در جهان جان نمودار
  • تو قطب عالمي و شاه عشاق
    فکنده زمزمه در کل آفاق