167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

هيلاج نامه عطار

  • حقيقت عين هستي خداوند
    نگه ميکن که تا چند است در چند
  • دگر عرشت دل است و دل در اسرار
    از اينمعني بود اينجا خبردار
  • ز عرش دل در اينجاگه نظر کن
    درون خويش روح الله خبر کن
  • چو عيسي در درون عرش پيداست
    حقيقت عکس او بر فرش پيداست
  • در اين ره همچو عيسي باش آزاد
    ز عشق دوست ده هان جمله بر باد
  • چو عيسي گر شوي از خويش بيزار
    بماني زنده دل در حضرت يار
  • اگر بردار آيي از دل پاک
    چو عيسي جان شود در جسم تو پاک
  • چنان از جام معني مست گشتم
    که در ذات خدا پيوست گشتم
  • وصال امروز عين الناس دارند
    همه در سوي نور ما شتابند
  • چو منصورم حقيقت عين نورم
    در اينجا جملگي من نار و نورم
  • چو منصورم حقيقت عين روحم
    در اينجا جملگي فتح و فتوحم
  • خدايم اينزمان در عين صورت
    شده از من همه عين کدورت
  • منم منصور با جانان سخنگوي
    همه با من شده در کل سخنگوي
  • در آئيد آنگه از جاني خبردار
    حقيقت ديد ديدار است هم يار
  • خبر بودش ازو در حضرت شاه
    وي استاده پيش خورشيد درگاه
  • سخن کين گفت ايندم در ره شرع
    حقيقت دانم اينجا ز آنسخن فرع
  • دو دست او در اينجاگه ببريم
    که او خرمهره است و ما چو دريم
  • زبانش هم ببايد کرد بيرون
    که تا خامش شود چون مانده در خون
  • وجود او کجا در دهر باشد
    که مثل ذات او ديگر نباشد
  • چو اين ديگر نيايد درجهان باز
    که اين نامي است در عالم سرافراز
  • من اورا دانم اينجا سر بيچون
    که بنموده است رخ در بيچه و چون
  • کمال وصل دارد در دل و جان
    حقيقت جان او بوده است جانان
  • نهاني در همه آفاق مشهور
    منم امروز و ذاتم سر منصور
  • بچشم خويش ديدم سوي دريا
    که يکشب در يقين اين شاه بينا
  • خدايم من که در کون و مکانم
    بدان شيخا که برتر ز آسمانم