167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

هيلاج نامه عطار

  • اگر تو لا شوي الا بيابي
    قدم در لا زني يکتا بيابي
  • چرا در خود بماندستي تو مهجور
    از آني از کمال وصل او دور
  • اگر جان و سرت اينجا ببازي
    چو ما يابي در اينجا سرفرازي
  • اگر از عاشقاني بگذر از خود
    يکي بين در حقيقت نيک يا بد
  • در اين اسرار هر کس ره نيابد
    پيامم جز دل آگه نيايد
  • مرا اين شيوه زيبد تا بگويم
    که در ميدان خدمت همچو گويم
  • منم نقاش و از نقش زمانه
    منم در جمله پيدا و يگانه
  • هر آنکو اندر اينعالم نيايد
    دم من در جهان اين دم نمايد
  • کجا اينجا بکام دل رسد باز
    نمايد جاودان در نيک و بد باز
  • اگر واصل در اينجا گردي از ذات
    تو واصل گردي اندر کل ذرات
  • ز ذات ار وصل يابي در اناالحق
    شوي و باز گوئي سر مطلق
  • بجز احمد مبين گر واصلي تو
    وگرنه در زمانه غافلي تو
  • بجز احمد مبين در هيچ حالي
    که تا هر ساعتي يابي کمالي
  • محمد دان وصال حق در اينجا
    محمد اوست خلق مطلق اينجا
  • حقيقت اينچنين است اندر اينجا
    که راهمچو تو بگشايد در اينجا
  • در اين سر هيچ شک اينجايگه نيست
    که جمله اوست جز ديدار شه نيست
  • ترا دادست اين سر در ازل يار
    نبايد گفت اين پاسخ به اغيار
  • نبايد گفت اين با هر کس ايدوست
    که تو مغزي و خلقانند در پوست
  • گمان بردار اي شاه جهان بين
    که تا بينندت اينجا در يقين بين
  • تو بحر جوهري و ايشان صدف وار
    توي جوهر يقين در جمله اسرار
  • بدانستم ز اول ذات پاکت
    بدانستم در آخر زين چه باکت
  • ازين شيوه که بنمودي تو امروز
    منم در واصلي يکذره پيروز
  • تو وصل خود نمايم يک زماني
    که در غوغاي عشق تو جهاني
  • بهرزه گفت و گوئي گشت پيدا
    منم در وصل تو با شور و غوغا
  • تو نور جمله ايماه تابان
    حقيقت در دل و جاني تو جانان