167906 مورد در 0.10 ثانیه یافت شد.

هيلاج نامه عطار

  • يکي ديدم از اينجا تا بدانجا
    يکي ام در يکي بر جمله پيدا
  • منم اما مني من عيان است
    منم من در منم اينجا بيان است
  • بجز من نيست دانائي حقيقت
    که دانستم که مردم در طبيعت
  • نشانم هست ني نام و نشانم
    بود صورت در اينجاگه نشانم
  • چو اصلم اينچنين بدخواست کردم
    از آن در عشق دارم راست کردم
  • دمي او را در اينجا رخ نمودش
    از آندم خودبخود پاسخ نمودش
  • نه وقت لي مع الله را عيان بود
    که او پيوسته در کون و مکان بود
  • علي را او کشف بد در معاني
    محمد گفت ديگر من رآني
  • بگو گر ميتواني سر من باز
    که تا باشي چو من در عشق ممتاز
  • چو بنمودت رخ اينجا شاه جانان
    بگوئي راز او در عشق پنهان
  • طبيعت چيست مان بر روي دار است
    ابا ما يار ما در پاي دار است
  • نمودار است اينجا سر مطلق
    در اينجا ميزند با ما اناالحق
  • ابا ما زد اناالحق آشکاره
    بخواهد سوخت با ما در نظاره
  • بخواهد سوخت تا کل راز بيند
    فنا را در بقايم باز بيند
  • در اينجا باز ماند جمله منصور
    حقيقت قرص خور نور علي نور
  • برون خواهم شدن تا در درونم
    شو هر ذره را رهنمونم
  • دم اينجاگه زدم دمدم ز خود باز
    نمودم در حقيقت نيک و بد باز
  • دو عالم در من است اينجا دو عالم
    فرو پيچم دو عالم را بيکدم
  • چو پنهانست جان مانند جانان
    از آن صورت نشان دارد در اعيان
  • کنون هر دو يکي پيدا شدم ذات
    اناالحق ميزنم در جمله ذرات
  • مرا وصلت در اينجاگاه مطلق
    از آن جانم زند هر دم اناالحق
  • بر خورشيد دائم در حقيقت
    نهادم اسم او را مر طبيعت
  • همه در لاست بپيدا تا بداني
    تو لا شو تا عيان الا بداني
  • ز يکتائي خود در لا نهان شو
    برافکن صورت هر دو جهانشو
  • دو عالم صورتست اينجا برانداز
    که تا در لا همه بيني يکي باز