167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

هيلاج نامه عطار

  • در اينجا راز آنجا دان و بنگر
    نظر کن دل کتب بر خوان و بنگر
  • تو با اوئي و او با تو در اينجا
    ابا تو راز بگشاده دراينجا
  • در اين منزل که دنيا نام دارد
    که را ديدي که اينجا کام دارد
  • تو ميداني که اينجا کيستي تو
    در اين پرگار بهر چيستي تو
  • ترا در آفرينش هست بينش
    تو هستي برتر از اين آفرينش
  • زوالي نيست مر خورشيد بنگر
    که چون رفت او دگر باز آيد از در
  • حقيقت آفتاب اين جهاني
    تو در اينجا کجا خود را بداني
  • همه ذرات عالم از تو نورند
    سراسر جمله در ذوق حضورند
  • کجا اعمي بيابد نورت اينجا
    که پيدائي گهي در عشق دردا
  • زنم هر لحظه دم از عشق منصور
    اگرچه مينمايد در دلم شور
  • مرا تا جان بود در دير فاني
    همه گويم ازو سر معاني
  • مرا تا جان بود جز او نه بينم
    کزو پيوسته در عين اليقينم
  • همه منصور مي يابم در آفاق
    که منصور است اندر جزو و کل طاق
  • ز دست عقل من من درمانده ام من
    مثال حلقه بر در مانده ام من
  • ز نور عشق در نور و ضيايم
    که مي بخشد همه نور و صفايم
  • که باشد عقل پيري بر فضولي
    ولي در عشق کي باشد اصولي
  • مرا تا عقل او بود در کار
    حکايتها بسي گفتم ز اسرار
  • بنور عشق جانان يافتم باز
    ز جان در سوي او بشتافتم باز
  • گمان برداشت تا عين اليقين ديد
    در اينجا ذات کل آن پيش بين ديد
  • جمال دوست در خود جاودان يافت
    نمودار حقيقت جسم و جان يافت
  • وصالش گشت اينجاگاه حاصل
    که تا شد در جمال عشق واصل
  • چو واصل شد فغان از جان پر درد
    که او بد در ميانه صاحب درد
  • ز خود بيرون شد و در اندرون يار
    اناالحق زد شد آنگه سوي ديدار
  • اگر محرم شوي در جسم و جانت
    گشايد سر بسر راز نهانت
  • اگر محرم شوي در دار دنيا
    درون دل بيابي سر مولا